توصيه به ديگران
۰
پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۳۲
شد امام المنتقم صاحب-عزایِ داغ تو // شد عزادار تو صحنِ سامرا تا جمکران
امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: شما را به تقواى الهى و پارسایى در دینتان و تلاش براى خدا و راستگویى و امانتدارى درباره کسى که شما را امین دانسته ـ نیکوکار باشد یا بدکار ـ و طول سجود و حُسنِ همسایگى سفارش می‌ کنم. محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) براى همین آمده است.
شد امام المنتقم صاحب-عزایِ داغ تو // شد عزادار تو صحنِ سامرا تا جمکران
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز هشتم ربیع الاول مصادف است با شهادن ابالمهدی حضرت آمام حسن عسکری علیهماالسلام. ضمن عرض تسلیت به ساحت مقدس مولی و و سرورمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با ذکر روایتی از این امام عزیز اشعاری در شهادت حضرتش تقدیم شما می نماییم:


«أُوصیکُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ الْوَرَعِ فى دینِکُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَدیثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ ( صلى الله علیه وآله وسلم ) صَلُّوا فى عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذا وَرَعَ فى دینِهِ وَ صَدَقَ فى حَدیثِهِ وَ أَدَّى الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قیلَ: هذا شیعِىٌ فَیَسُرُّنى ذلِکَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا زَیْنًا وَ لا تَکُونُوا شَیْنًا، جُرُّوا إِلَیْنا کُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا کُلَّ قَبیح، فَإِنَّهُ ما قیلَ فینا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قیلَ فینا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ کَذلِکَ.»
«لَناحَقٌّ فى کِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهیرٌ مِنَ اللّهِ لا یَدَّعیهِ أَحَدٌ غَیْرُنا إِلاّ کَذّابٌ. أَکْثِرُوا ذِکْرَ اللّهِ وَ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىِّ ( صلى الله علیه وآله وسلم ) فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّیْتُکُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُکُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْکُمْ السَّلامَ.»


امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: شما را به تقواى الهى و پارسایى در دینتان و تلاش براى خدا و راستگویى و امانتدارى درباره کسى که شما را امین دانسته ـ نیکوکار باشد یا بدکار ـ و طول سجود و حُسنِ همسایگى سفارش می‌ کنم. محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) براى همین آمده است.
در میان جماعت‌ هاى آنان نماز بخوانید و بر سر جنازه آنها حاضر شوید و مریضانشان را عیادت کنید. و حقوقشان را ادا نمایید، زیرا هر یک از شما چون در دینش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته مى‌ شود: این یک شیعه است، و این کارهاست که مرا خوشحال مى ‌سازد.
تقواى الهى داشته باشید، مایه زینت باشید نه زشتى، تمام دوستى خود را به سوى ما بکشانید و همه زشتى را از ما بگردانید، زیرا هر خوبى که درباره ما گفته شود ما اهل آنیم و هر بدى درباره ما گفته شود ما از آن به دوریم.

در کتاب خدا براى ما حقّى و قرابتى از پیامبر خداست و خداوند ما را پاک شمرده، احدى جز ما مدّعى این مقام نیست، مگر آن که دروغ مى ‌گوید. زیاد به یاد خدا باشید و زیاد یاد مرگ کنید و زیاد قرآن را تلاوت نمایید و زیاد بر پیغمبر(صلى الله علیه وآله و سلم) سلام و تحیّت بفرستید. زیرا صلوات بر پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله و سلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ کنید و شما را به خدا مى ‌سپارم، و سلام بر شما.

«أعيان الشّيعة،جلد 2، صفحه 41و بحارالأنوار جلد 75، صفحه 372»


#شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه السلام


زهرِ جانکاهی تو را انداخت از تاب و توان
چهره ات شد زرد و زار و بی تکلّم شد زبان

گر گفتی! از نفس هایت حرارت می وزید
سینه ات میسوخت، حالِ احتضارت شد عیان

کینهٔ دیرینه دارند از حسن ها(ع) زهرها
مجتبی با عسکری فرقی ندارد آنچنان

یاد داغ مادر افتادی و تا بغضت شکست
رفتی از حال و زمین خوردی به پهلو ناگهان

لحظه های آخرت خود را رساند و بوسه زد
هر دو دستانِ تو را با اشک های بی امان

دستهای سرد تو در دست هایش لمس شد
جان سپردی! شد محمدمهدی ات صاحبزمان(عج)

شد امام المنتقم صاحب-عزایِ داغ تو
شد عزادار تو صحنِ سامرا تا جمکران

جان سپردی خوب شد در خانه...دور از آفتاب
خوب شد که پیکرت لازم ندارد سایه بان

پیکرت تشییع شد آقا نماندی بی کفن
با غضب غارت نکرد انگشترت را ساربان

راستی نامت حسن(ع) بود و خدا را شکر که
سمت تابوتَت کسی تیری نزد از دشمنان

حُرمتت شد حفظ، داری لااقل سنگ مزار
هم حرم داری و هم خادم کنارِ زائران

عاقبت می میرم از داغ بقیع بی حرم
از غم ِ آن مادری که شد مزارش بی نشان!


شاعر: #مرضیه_عاطفی



#شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه السلام



با تو چه کرده زهر، پدر دست و پا نزن
با این گلوی خشک، کسی را صدا نزن

مانند محتضر سرت افتاده، وای من
رعشه به جان پیکرت افتاده، وای من

نگذار تا که کعبه شود از تو بی نصیب
این گونه پر نکش نرو از خانه، ای غریب

پایان به شعله ی دل بی تاب می دهم
با دست های خویش به تو آب می دهم

مسموم زهرِ غربت این پادگان شدی
سِنی نداشتی که شبیه خزان شدی

داری چه سخت میکشی از سینه ات، نفس
خسته شدی سه سال ازین بند و این قفس

راحت شدی ازین همه سرباز و پادگان
راحت شدی ز نعره ی هر روز پاسبان

راحت شدی ازین همه حکام مستبد
راحت شدی ازین همه نیرنگ معتمد

وقت وداع آخرمان گریه می کنی
داری به یاد مادرمان گریه می کنی

یاد علی و غربت دستان بسته ای؟!
یاد وداع مادر پهلو شکسته ای؟!

در یاد محسنی که غریبانه پر کشید
در پشت درب خانه ی صدیقه شد شهید

تربت به دست داری و در حال احتضار
رو می کنی به کرب و بلا با دو چشم تار

یاد حسین و تشنگی اش بین قتلگاه
با چشم خیس می کشی از سینه آه، آه

در آخرین نظر، شده ای خیره بر کفن
نام حسین، شد به لبت آخرین سخن

#محمدجواد_شیرازی 




#شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه السلام



این داستان زهر و جگر مستمر شده
چشم پسر برای پدر باز، تر شده

تغییر کرده رنگ رخت یابن‌فاطمه
کز سوز سینه‌ات پسرت با خبر شده

آثار زهر، صورتتان را کبود کرد
معلوم شد که هر چه شده با جگر شده

این تب که سوخت جسم تو تاثیر زهر بود؟
یا شعله‌ی در است ز تو شعله‌ور شده

این تازگی نداشت که با یاد مادری
در کوچه، قاتل پسری میخ در شده

آه ای امام یازدهم ارث فاطمه است
این‌گونه گر که عمر شما مختصر شده

آقا دل شما نکند سمت کربلاست؟
که لحظه‌لحظه داغ دلت بیشتر شده

خنجر نمی‌برید گلوی حسین را
اما به روی گردن او کارگر شده

خواهر که ان‌یکاد برای تو خوانده بود!
دیگر چرا جمال منیرت نظر شده؟

ای بی‌ادب بلند شو از روی سینه‌اش
سنگینی‌ات مصیبت این محتضر شده

اوج مصیبت تو همین است خواهرت
با کاروان شمر و سنان همسفر شده

#مهدی_مقیمی




#شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه السلام


اثر زهر به کل بدنت معلوم است
شدت درد تو و ضعف تنت معلوم است

گاه غش می‌کنی و گاه به خود می‌پیچی
خوب اوضاع تو با سوختنت معلوم است

حرف خود را به تکان دادن سر می‌گویی
حالت از گریه و طرز سخنت معلوم است

سعی داری که نبیند پسرت اما حیف
باز خاکی شدن پیرهنت معلوم است

چه سرت آمده جسم تو زمرّد شده است؟
تکه‌تکه ز عقیق یمنت معلوم است

پادگان جای تو و اهل و عیال تو نبود
در نگاه تو غم دل‌شکنت معلوم است

کاسه نزدیک لبت می‌شود و می‌افتد
باهمین زاویه زخم دهنت معلوم است

قصدت اینست تو هم کرببلایی بشوی
این مواسات در عطشان‌شدنت معلوم است

فرق بسیار تو با جد غریبت آقا
وقت تشییع و کفن‌داشتنت معلوم است

گوشه‌ی دیگر فرق تو در این امنیتِ‌
خواهران و حرم لطمه‌زنت معلوم است

ته گودال نرفتی، به  سرت سنگ نخورد
شکر این لحظه‌ی آخر بدنت معلوم است

#سیدپوریا_هاشمی



#شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه السلام



مثل بغض از وسط حنجره برخاسته ايم
همچو اشك از غم يك خاطره برخاسته ايم
با دو صد حاجت و درد و گره برخاسته ايم
به هواى حرم سامره برخاسته ايم
 
روضه غربت تو حال عجيبى دارد
هركه نامش حسن است ارث غريبى دارد
 
جان به قربان دلت جان به فداى سر او
فرق ها داشت نگاه تو و چشم تر او
كه تفاوت بكند ، همسرتو ... همسر او
طعنه بسيار شنيده دل غم پرور او
 
حسن سامره صحن حرمت محترم است
حسنى بين بقيع است كه او بى حرم است
 
ياحسن،  آه تو پرداختنى ميخواهد
ياحسن ، داغ تو بر سرزدنى ميخواهد
ياحسن، نام تو دور از وطنى ميخواهد
ياحسن ، روضه تو سوختنى ميخواهد
 
دل تو تنگ مدينه است كه دلگير شدى
مادرى هستى عزيزم تو اگر پير شدى
 
خانه ی كوچك تو هيچ كم از زندان نيست
خالى از آمدن و رفتن زندانبان نيست
بين يك مشت نگهبان كه بوى ايمان نيست
زندگى با زن و بچه بخدا آسان نيست
 
خانه ات امنيت از دست نگهبانان داشت؟
واقعا ايمنى از حمله نااهلان داشت؟
 
اصلا اين غصه به پيمانه ی تو ريخته اند؟
 اصلا آقا سر پروانه ی تو ريخته اند؟
شعله بر دامن كاشانه ی تو ريخته اند؟
چل نفر در وسط خانه ی تو ريخته اند ؟
 
راه ناموس تو را بسته كسى در كوچه؟
همسرت را زده پيوسته كسى در كوچه؟
 
كوچه اى بود مدينه ، كه زنى خورد زمين...
ناگهان مادرتان با زدنى خورد زمين ...
فاطمه با لگد بد دهنى خورد زمين ...
حسن عسكرى ، آنجا حسنى خورد زمين ...
 
قسمت اين بود كه او دردو محن جمع كند...
گوشوار از وسط كوچه حسن جمع كند
 
قسمت اين بود از اين داغ تو را هم دادند
به تو هم موى سپيدى و قدى خم دادند
در جوانى پسر فاطمه را سَم دادند
به لب خشك تو از جام محرم دادند
 
عطش پيكر مسموم تو ميگفت حسين...
نفس تشنه ی حلقوم تو ميگفت حسين ...
 
پسرى داشتى و آب به لبهاى تو ريخت
لحظه تشنگى ات گريه به غمهاى تو ريخت
اشك بالاى سر پيكر تنهاى تو ريخت
خاكها بر سرش از ماتم عظماى تو ريخت
 
روى زانوى پسر بودى و عطشان نشدى
حسن فاطمه صد شكر كه عريان نشدى
 
پسرى داشتى و زود كفن كرد تو را
كفن فاخر و شايسته به تن كرد تو را
درخور شان تو تشييع بدن كرد تو را
تيرباران چه كسى مثل حسن كرد تو را؟
 
نيتم بود حسين و ز كفن ميگفتم
ناخودآگاه همش ياد حسن مي افتم ...
 
خواهرى داشتى و حرمت او حفظ شده
احترام دل بى طاقت او حفظ شده
بعد تو روسرىِ عصمت او حفظ شده
دست بسته نشده عزت او حفظ شده
 
خواهرت بزم شراب و سر بازار نرفت
به اسيرى وسط مجلس اغيار نرفت

#محمدجواد_پرچمی




#شهادت_امام_حسن_عسکری_علیه السلام




مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز
جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز

نفست تنگ شده کنج قفس افتادی
باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز

پسرت آمده بالای سرت آقا جان
مرهمی بر جگر پر شررت هست هنوز

اثر وضعی سم خشکی لبهاست، ولی
خوب شد کاسه ی آبی به برت هست هنوز

لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان
گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز

شاعر: #وحید_محمدی
کد مطلب : 303459