گرچه فرقی هست از این فاطمه تا فاطمه // ذکرِ یا اُم‌ُالبَنین یعنی همان یا فاطمه

25 دی 1400 ساعت 17:28

روضه ی کربلاست تقدیرش // مثل زینب شکسته تصویرش // داغ شرمندگیِ عباس است // علت قد و قامت پیرش


به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز نامش فاطمه و کنیه اش امُّ البنین (مادر پسران) است. پدرش حِزام، و مادرش ثمامه یا لیلاست. همسرش علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندانش عباس علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفرْ در سرزمین کربلا و در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. آرام گاه وی در مدینه منوّره و قبرستان بقیع است.

ام البنین علیهاالسلام بر آن بود که، در زندگی جای خالی حضرت زهرا علیهاالسلام را برای فرزندان ایشان پر کند؛ مادری که در اوج شکوفایی پژمرده شد و آتش به جان فرزندان خردسال زد: فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام در وجود این بانوی پارسا، مادر خود را می دیدند و رنج فقدانِ مادر را کمتر احساس می کردند.

ام البنین علیهاالسلام ، فرزندان دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر فرزندان خود مقدّم می داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان می کرد و آن را فریضه ای دینی می شمرد؛ زیرا خداوند متعال در کتاب خود، همگان را به محبت آنان دستور داده است.



#مصائب _حضرت_ام_البنین_ علیهاالسلام


ای که بر دامان مهرت ماه را می پروری
آسمان را زیر دین چشم هایت می بری
 درمقاماتت همین بس انتخاب حیدری
تو همان روح زلال از چشمه سار کوثری

بعد زهرا بعد زینب از همه زن ها سری
ای تمام مادران قربان تو نا مادری

خاک پایت سجده گاه نه فلک روی زمین
جای پینه آسمان خورشید دارد بر جبین
 بعد زهرا این قبیله مادری خواهد چنین
تا بنی الزهرا تو را خوانند یا ام البنین

زن ولیکن هیبتت مرد آفرین روزگار
رشته های چادرت جود کرم را آبشار
 
در کلاس درس حجب تو حیا زانو زده
قطره لطف تو بر بحر کرم پهلو زده
شب زلبخندت ستاره بر سر گیسو زده
 زیر سایه سار پلکت مهر و مه سوسو زده

گرشرف با عزت و لطف و وفا گردد عجین
عشق معنا می شود با واژه ام البنین

ردپایت عشق را تا بیت حق تحریر کرد
چشمهایت آیه های حجب را تفسیر کرد
اشک ها را دستهای گرم تو تبخیر کرد
تو چه کردی که خدا کار تو را تقدیر کرد

نو عروسی که پی بخت سپیدت آمده
پیش پای بچه های فاطمه زانو زده

گفتی ای مردم کجا آیینه زهرا شوم
آمدم خاک در انسیة الحورا شوم
آمدم تا که کنیز زینب کبری شوم
قطره ای امیدوارم وصل بر دریا شوم

اهل این خانه همه شمعند و من پروانه ام
وقت احرام است من حاجیه ی این خانه ام

گرچه با تو باز خانه صاحب غمخوار شد
گرچه قلبت از محبت نورگشت و نار شد
خاطرات فاطمه با نام تو تکرار شد
یاد گل احوال بلبل های خانه زار  شد

شد تمام خواهش تو از امیر المومنین
فاطمه نه، بعد از این بر من بگو ام البنین

باز می ماند دهان از مهر این نا مادری
شیر را با شیره عشق و وفا می پروری
مثل هدیه پیش کش بر طفل زهرا می بری
عرضه می داری قبولش کن برای نوکری

مادری هرگز ندیدم بگذرد از طفل خود
مثل تو نا مادری، نه، مادری پیدا نشد
 
آن هم  آن طفلی که چشمش قبله گاه انبیاست
از همان میلاد دستش بوسه گاه مرتضاست
چهره او والقمر چشمان او شمس الضحاست
گر بگویم لم یلدیولد شبیه او رواست
 
دُر در آغوش صدف آری چو گوهر می شود
دامن ام البنین عباس پرور می شود

تو ندیدی کربلا از راه تو پا بر نداشت
داغ لبهای خودش را بر دل دریا گذاشت
علقمه یک مشک از عشق و وفا بر دوش داشت
چون نگهبان جان خود را بر سر مشکش گماشت

گفت با خود جان مشک و جان طفلان حرم
هر چه تیر آید به جان خسته خود می خرم

دستهایش رفت اما کم نشد از آن شتاب
می شنید از دور آه از خیمه های اضطراب
با امیدی خویش را انداخت روی مشک آب
ناگهان روی سرش شد آسمان گویا خراب

تیر بر مشکش زدند و مثل مشک از تاب رفت
ایستادو قطره قطره پیکر او  آب رفت

آنقدر روی زمین شد پیکر او چاک چاک
ماند از آن کوه گویا گرد و خاکی روی خاک
داشت تنها یک نفس درجان خود آن نفس پاک
گفت با آن یک نفس هم  یا اخا ادرک اخاک

نه فقط عباس از شرمندگی بی تاب شد
از خجالت مادرش ام البنین هم آب شد


شاعر: #موسی_علیمرادی




#مصائب _حضرت_ام_البنین_ علیهاالسلام


گرچه فرقی هست از این فاطمه تا فاطمه
ذکرِ یا اُم‌ُالبَنین یعنی همان یا فاطمه

خانه‌ی بی فاطمه هرگز نمی‌خواهد علی
هست شیرینیِ مولا در دو دنیا فاطمه

حضرتِ اُم‌ُالبَنین از جلوه‌های فاطمه‌است
گرچه زهرا رفت اما هست اینجا فاطمه

بچه‌های فاطمه بر دامنِ اُم‌ُالبَنین
خواب می‌رفتند و می‌دیدند رویا: فاطمه

از همان اول همه گفتند مادرجان به او
چشمشان می‌دید در این خانه تنها فاطمه

با ادب فرمود : آقاجان بگو اُم‌ُالبَنین
وَرنه نامش را صدا می‌کرد مولا  فاطمه

او کنیزی آمد و زهرا عزیزِ خویش کرد
او زمین بوسید و زینب گفت اُمّا فاطمه

مریم و آسیه و حوا و هاجر کیستند
مادرِ عباس وقتی می‌رسد با فاطمه

روزِ محشر چادر او هم شفاعت می‌کند
تا که می‌آید به محشر پشتِ زهرا فاطمه

بچه‌های او هم آری بچه‌های فاطمه‌اند
نیست او در کربلا و هست اما فاطمه

بسکه یا اُم‌ُالبَنین از ما گره وا می‌کند
هست بر لبهای ما یافاطمه یافاطمه

دورِ زهرا بچه‌ها بودند و مولا بود حیف
وای از اُم‌ُالبَنین این‌بار تنها بود حیف

شاعر: #حسن_لطفی




#مصائب _حضرت_ام_البنین_ علیهاالسلام


السلام علیکِ یا زوجة وصی رسول الله،
السلام علیکِ یا عزیزة الزهراء،
السلام علیکِ یا اُمَّ البُدور السَّواطع یا فاطمة بنت حِزام الکِلابیه المُکَنّاة باُمِّ البنین و رحمت الله و برکاته


ای بر مدارِ عشقِ علی، رُکنِ استوار
ای بر سرِ تو سایه ی خورشیدِ روزگار

ای اُمِّ فضل و اُمِّ فداکاری و ادب
مستوره ای و گنجِ نهان می شوی شمار

ای وسعتِ کمالِ تو بر عقل ناپدید
پیشِ جلال و حُجْبِ تو زانو زده وقار

حقّا کُمیتِ قافیه لنگ است پیشِ تو
ماندم چگونه مدح ِ تو گویم به اختصار

با زینبین تا نفسِ آخرینِ خویش
عهدی که داشتی ز وفا، بود پایدار

خواندی کنیزِ حضرت زهرا تو خویش را
اینگونه نامِ نامی تو گشت ماندگار

سرمشقِ عاشقی تو به عشّاق داده ای
عباس داده ای و ندادی ز کفْ قرار

بر عشق و جان سپردنِ در راهِ عشقْ هم
پرورده ای ز دامنِ تو داد اعتبار

عصرِ دهم که سینه ی او تنگ گشته بود
راهی سوی شریعه شد از بینِ کارزار

آه از دمی که دستِ اباالفضل شد قلم
تیرِ سه شعبه چشمِ قمر کرد اختیار

خم شد به زانوان بِکِشَد تیر را برون
از چشمِ نافذی که همی داشت اقتدار

در پیش ِ پای فاطمه افتاد بر زمین
ارثِ ادب ز مادرِ خود داشت آن سوار

آه از تنی که روی زمین مانْد بی حسین
آه از هجومِ لشگرِ در دستْ حربه دار

بهتر نبودی و تو ندیدی به کربلا
«روزی که شد به نیزه سرِ آن بزرگوار»

اُمُّ البنین که در رهِ دین، بی بنین شده
همواره داشت بر پسران خود افتخار

خیمه میان خاکِ بقیع داشت صبح و شام
عُمری برای کرب و بلا بود سوگوار

در حشر هم بنای شفاعت، یقین شود
با دستِ با کفایتِ عباس، برقرار

آن را که نیست روی امیدی به سوی خلق
گردد به فضلِ دستِ اباالفضل امیدوار


شاعر: #وحید_دکامین





#مصائب _حضرت_ام_البنین_ علیهاالسلام




روضه ی کربلاست تقدیرش
مثل زینب شکسته تصویرش

داغ شرمندگیِ عباس است
علت قد و قامت پیرش

کربلا را ندید، اما ماند
روی قلبش همیشه تأثیر‌ش

داغ عباس ها نه، داغ حسین
کرد با موج غم زمین گیرش

با سکینه همیشه می فرمود:
بگذرد از عمو و تقصیرش

آب می شد رباب را می دید
آتش شرم کرده تبخیرش

از لبِ تشنه ی علی می گفت
اشک هر روز و آه دلگیرش:

حرمله در نبودِ عباسم
با سه شعبه گرفته از شیرش

روزگارش تمام روضه شده
کار او صبح و شام روضه شده

اشک و خون نقش چشم هایش بود
کربلای بقیع جایش بود

گرچه ام البنینِ تنها شد
داغدار غم پسرها شد

گرچه قطع الیمین شد عباسش
روی نیزه نگین شد عباسش

چار فرزند او شدند شهید
نخل او را تبر اگر چه برید

کم نشد از محبتش به حسین
بیشتر شد ارادتش به حسین

همه فکرش حسین بود حسین
فکر و ذکرش حسین بود حسین

شاعر: #حسن_کردی





#مصائب _حضرت_ام_البنین_ علیهاالسلام



سعادت در خانه ام را زده است
چه عشقی به دنبال من آمده است

نگین مرا اصل دانسته ای؟
مرا لایق وصل دانسته ای؟

ولی من کجا وصل حیدر کجا؟
مرا پیش تو شأن همسر کجا!

کنار تو قلب جهان می تپید
 در این خانه زهرا نفس می کشید

کنار تو حتی خسی نیستم
پس از فاطمه من کسی نیستم

نفس میزنی در هوایم بس است
کنیز تو باشم برایم بس است

غریبی اگر، یاری ات می کنم
چو مردان علمداری ات می کنم

در این راه زهراست الگوی من
 فدای تو بازو و پهلوی من

من عمری به عشق تو می زیستم
 کنار تو چون کوه می ایستم

سپاه تو را تقویت می کنم
 برای تو یل تربیت می کنم

جگردار و غرنده مانند شیر
 یلانی دلاور ولی سر به زیر

به راه تو از هرکه همراه تر
 به چهره یکی از یکی ماه تر

سرافراز و سرلشکر و صف شکن
ولی خاک پای حسین و حسن

شاعر: #علی_ذوالقدر


کد مطلب: 307142

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdceef8xwjh87zi.b9bj.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir