توصيه به ديگران
۰
شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۲۰
بی بیِ پهلو شکسته٬ پیکرش نقشِ زمین // زین غمِ عظما یقیناً دیدهٔ عالَم تَر است
امشب مصادف است با شب شهادت دختری که پیامبر اکرم صلی الله و علیه و اله در شان ایشان فرموده اند: أَحَبُّ أَهْلِي إِليَّ فاطِمَة، (محبوب ترین عضو خانواده ام فاطمه است).
بی بیِ پهلو شکسته٬ پیکرش نقشِ زمین // زین غمِ عظما یقیناً دیدهٔ عالَم تَر است
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز امشب مصادف است با شب شهادت دختری که پیامبر اکرم صلی الله و علیه و اله در شان ایشان فرموده اند: أَحَبُّ أَهْلِي إِليَّ فاطِمَة، (محبوب ترین عضو خانواده ام فاطمه است).

شخصیتی که رسول مکرم فرمودند: فاطِمَة بَضْعَةٌ مِنّي، يُريبُنِي ما رابَها، وَ يُؤذِيني ما آذاهَا، (فاطمه پاره تن من است. بی تابی او سبب بی تابی من و آزار او سبب آزار من است.)

و امشب امت نا خلف این پیامبر با پاره تن پیامبرشان چنان کردند که خشم خدا را برانگیخت چون نبی مکرم اسلام فرمودند: فاطمه! خدا با خشم تو خشمناک می شود.

صلی الله و علیک یا‌فاطمه‌الزهــــــــرا(س)
 
غير تو نيست كسي كعبه ي سيار علی
گشته ام دور سرت يكصد و ده بار علی
 
حب تو دارم و از دشمن تو بيزارم
به ولاي تو كنم هر نفس اقرار علی
 
هر چه آمد به سر من به فداي سر تو
جان چه قابل كه شود پيش كش يار علی
 
همچنان كوه خودم پشت سرت مي مانم
گر شود باز هم واقعه تكرار علی
 
عذر خواهم اگر اين خانه به هم ريخته است
آخر افتاده كمي دست من از كار علی
 
دوست دارم كه بمانم،چه كنم،قسمت نيست
درد سر ساز شدم با تن بيمار علی
 
من به سختي نفسي ميكشم از پهلو درد
ديدم آسيب بدي از در و ديوار علی
 
منكه يك عمر به همسايه دعا ميكردم
گفت همسايه،شدم مايه ي آزار علی
 
اين امانت كه گرفتي شبي از پيغمبر
باز هم دست همان آينه بسپار علی
 
#محسن_صرامی


رحیم فیضی اردبیلی
 
فاطمیّه اوج درد و غصّه های حیدر است
یاسِ او از ضربِ سیلی چون گُلِ نیلوفر است
 
خانهٔ شاه ولایت شعله وَر در آتش است
آسمان آتش گرفته یا که روز محشر است؟
 
کوچه مملُوِّ جماعت٬ سیصد و اندی نفر
آنکه مانده پشت دَر٬ دردانهٔ پیغمبر است
 
با هجوم آن جماعت٬ درب سوزان٬ واشد و
ناگهان زینب صدا زد٬ مادرم پشت در است
 
بی بیِ پهلو شکسته٬ پیکرش نقشِ زمین
زین غمِ عظما یقیناً دیدهٔ عالَم تَر است
 
زخم سینه یک طرف٬ سقطِ جنینش یک طرف
غنچهٔ باغ نبی افسرده حال و پَرپَر است
 
شد شهیدِ قومِ کین محسن٬ ولی گهواره اش
هدیه ای از جانبِ محسن برای اصغر است
 
حُرمت بزم عزای فاطمه واجب بُوَد
چونکه مهدی بانیِ بزم عزای مادر است
 
مهدیا قربان چشم اشکبار و پُر نَمَت
خونِ پاک مادرت٬ بر روی مسمارِ در است
 
فیضیا در روز محشر بیمهٔ زهرا شود!
آن کسیکه صادقانه بر حسینش نوکر است


#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
 
همینکه درد زِ چشمِ تو خواب می‌گیرد
تمامِ جانِ مرا اضطراب می‌گیرد
 
بیا به همسرِ خود لحظه‌ای تبسم کُن
دلم از اینهمه حالِ خراب می‌گیرد
 
گشوده دخترِ تو آیه‌هایِ قرآن را
نشسته رویِ سرِ خود کتاب می‌گیرد
 
عوض شده است در این خانه کارها امشب
حسین پیشِ لبت ظرفِ آب می‌گیرد
 
مواظب نَفَسَت باش ای تَرک خورده
یواشتر که تنت را عذاب می‌گیرد
 
خدا کند که نبینند پهلوانی را
که آستین رویِ ردِ طناب می‌گیرد
 
سلام می‌کند اما علی از این مردم
فقط زِ خنده‌یِ قنفذ جواب می‌گیرد
 
ببین به خاکِ سیاهم نشاند آن نامرد
که خانومم به رُخِ خود نقاب می‌گیرد
 
کسی به سینه‌ی دیوار و در فشارت داد
شبیه آنکه زِ گلها گلاب می‌گیرد
 
****   ****   ****
سه تا کفن به رویِ دست زینب و غش کرد
به طفل حق بده این روضه تاب می‌گیرد
 
<< حسین بی کفن و تو به شام می‌آیی
و بند بندِ تو را التهاب می‌گیرد
 
تمامِ دُخترکانت گرسنه‌اند اما
خرابه را همه بوی کباب می‌گیرد
 
همانکه تَرکه‌ی او می خورَد به طشتِ طلا
نشسته پیش حسینت شراب می‌گیرد
 
صدایِ چوبِ بلند و صدایِ نامحرم
میانِ دست سرش را رُباب می گیرد>>
 
🔸شاعر:  حسن_لطفی


#حضرت_زهرا  #مرثیه_حضرت_زهرا  
 
این که دارد میرود از خانه، سامان من است 
بسکه حیرانش شدم یک شهر حیران من است 
 
نیست دیگر هیچ امیدی بر مداوای دلم 
اینکه افتاده به جانش درد، درمان من است 
 
گریه هایش گریه درد است، درد بی کسی 
فاطمه گریان پهلو نیست، گریان من است 
 
باز هم از حق کعبه بر نخواهد داشت دست 
فاطمه دست شکسته ش هم به دامان من است 
 
لااقل گیسوی زینب را کمی شانه بزن 
فاطمه جان شانه کردن حق طفلان من است 
 
میهمان سر زده خوب است، لیک اینگونه نه 
چه شده از صبح تابوت تو مهمان من است؟ 
 
چند روزی موی تو شانه نخورده فاطمه 
گیسوان سوخته، حالا پریشان من است 
 
آی مردم در جوانی آخر کارم شده 
اول این زندگی گرم، پایان من است 
 
بیش ازین با گریه های خود مرا گریان نکن 
خانه ی آباد را با رفتنت ویران نکن 
 
🔸شاعر:  علی_اکبر_لطیفیان

#حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا
 
زهرا نفس نفس زدنت می کشد مرا
این رازداری حسنت می کشد مرا 
 
زهرا خودت بگو چه کنم با نبود تو
حیدر فدای چهره ی زرد و کبود تو 
 
چشم و چراغ خانه ی کم سوی من ! مرو
از من گذشته...محض رضای حسن مرو
 
جای غلاف مانده سر بازویت ولی
فریاد می زدی که فدای سر علی
 
ای کشتی نجات علی، رو گرفته ای؟
من مرده ام مگر، که تو پهلو گرفته ای
 
ای سربلند ها همه پیش تو سر به زیر 
پیش حسین دست به پهلوی خود مگیر 
 
مویت در این سه ماه حسابی سپید شد 
محسن میان شعله ی آتش شهید شد
 
عمرم پس از تو ، فاطمه جان! می شود تباه 
در هر نماز مرگ مرا از خدا بخواه
 
دنیا بدون نور تو تار است فاطمه 
کار علی بدون تو زار است فاطمه 
 
بعد از تو روزگار حسن تیره می شود
وقتی به خاکِ چادر تو خیره می شود
 
باور نمی کنم که نهانی و بی صدا 
با دست های خویش کفن می کنم تو را
 
از سرنوشت راه گریزی نداشتم 
جز دردسر برای تو چیزی نداشتم
 
آن روزهای خاطره انگیزِ ما گذشت 
زهرا ببین که بعد تو بر من چه ها گذشت
 
بعد از تو خنده های علی را کسی ندید
چون موی تو محاسن من نیز شد سفید
 
بعد از تو چاه محرم غم های حیدر است 
هر شب که بی تو می گذرد صبح محشر است 
 
سر می کنم بدون تو با آهِ سینه سوز 
شرمنده ام که بی تو نفس می کشم هنوز
 
🔸شاعر :  احسان_نرگسی_رضاپور
کد مطلب : 249935