توصيه به ديگران
۰
جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ساعت ۱۷:۵۵
رحلت دخت علی زینب بود // جان تمام شیعه بر لب بود
کل قرآن یکطرف، اندوه یحیی یکطرف // کاف و هاء و یاء و عین و صاد مریم زینب است // نیمهء ماه رجب از ام داوود است؟ نه // آنکه می گیرند از او اشک مُحرّم زینب است
رحلت دخت علی زینب بود // جان تمام شیعه بر لب بود
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز حضرت زينب (سلام الله علیها) بعد از واقعه كربلا و رنج فراوان در شهر شام و محنت ايام، چندان بگريست كه قدش خميده و گيسوانش سفيد گرديد؛ دائم الحزن بزيست تا رخت به ديگر سراى كشيد.

بنابر مشهور وفات اين بانوی مخدره در سنه ۶۲ مورد اتفاق همگان است ، ولى در روز وفات وى بين مورخان اختلاف وجود دارد، و برخی نیمه ماه رجب را دانسته اند.

ضمن تسلیت این ایام به ساحت قطب عالم امکان بقیت الله العظم عجل الله تعالی اشعار زیر را تقدیم شما خوبان می نماییم:



#رحلت_حضرت_زینب_#سلام_الله_علیها


امان ز هجر امان از نبودن تو حسین
گرفت جان مرا غصه ی تن تو حسین

ز سینه ام نفس بی قرار افتاده
حسین عشق تو در احتضار افتاده

چقدر اشک بریزم نیامدی پیشم
دلم گرفته عزیزم نیامدی پیشم

دلم هوای تو کرده بیا در آغوشم
هنوز بعد عزایت سیاه میپوشم

برای تو همه زندگیم سینه زدم
کنار دخترکان یتیم سینه زدم

نگاه کن چقدر چین به صورتم‌ دارم
نشان ضربه ی سنگین به صورتم دارم

برات روضه ی هرروزه میگرفتم من
به یاد تشنگی ات روزه میگرفتم من

کسی مقابل من آب خورد غش کردم
و گاهواره کمی تاب خورد غش کردم

اگرچه از همه کس احترام میبینم
به خواب اگر بروم خواب شام میبینم

به احترام سرت چشم من نشد روشن
تنور خانه ی من مطلقا نشد روشن

پس از تو داغ کفن میکشد مرا آخر
شتر سوار شدن میکشد مرا آخر

 زمان خواندن قرآن زدم بروی لبم
به یاد آن لب و دندان زدم بروی لبم

 میان خانه غمِ آفتاب را چه کنم
به سایبان بروم من رباب را چه کنم

چقدر شام، سرت را عذاب میدادند
به قاتلت جلوی من شراب میدادند

لباس مادری ت را گرفتم‌ از دستش
مرا زیاد زد اما گرفتم از دستش

در آفتاب نشانی غربتم برگشت
شبیه صورت تو رنگ صورتم برگشت

 نگو دوباره چرا من به شام سر زده ام
پی زیارت قبر رقیه آمده ام

همینکه نیست سرم سایه ی سری سخت است
بدان برادر من بی برادری سخت است

#سید_پوریا_هاشمی



#رحلت_حضرت_زینب_#سلام_الله_علیها


صبر از زبان عجز ثناخوان زینب است
عقل بسیط واله و حیران زینب است

ایوب صابر است ولیکن درین مقام
انصاف ده که ریزه خور خوان زینب است

در قتلگاه، جسم برادر به روی دست
بگرفت کای خدای من این جان زینب است

قربانی تو است بکن از کرم قبول
کاری چنین به عهده ایمان زینب است

در خطبه اش که کوفه از آن شد سکوت محض
گفتی که ممکنات به فرمان زینب است

ابن زیاد شوم به دار الإماره اش
رسوا ز منطق شرر افشان زینب است

با اینکه با عیال برادر به شهر شام
در دست اهل ظلم، گریبان زینب است

بر هم زن اساس جفاکاری یزید
لحن بلیغ و نطق درخشان زینب است

افزون بود ز حوصله خلق عالمی
درد و غمی که در دل سوزان زینب است

دارد «صغیر» امیدی و از روی اعتقاد
چشمش به لطف بی حد و پایان زینب است

#صغیر_اصفهانی



#رحلت_حضرت_زینب_#سلام_الله_علیها


شاهکار مرتضی قدر مسلّم زینب است
چشمه ای از کوثر زهرا در عالم زینب است

نام او را مصطفی سوغات آورد از بهشت
آنکه در چشم پیمبر شد مکرّم زینب است

در طواف پنج تن، خود کعبه ای دیگر شده
او که دارد در خودش پنج اسم اعظم زینب است

کل قرآن یکطرف، اندوه یحیی یکطرف
کاف و هاء و یاء و عین و صاد مریم زینب است

نیمهء ماه رجب از ام داوود است؟ نه
آنکه میگیرند از او اشک مُحرّم زینب است

خوب گفته هرکه گفته ، ما کجا و عشق او
"چون حسین عاشق یکی دارد و آن هم زینب است"

سایهء سر داشت بر نیزه ولی معجر نداشت
آنکه با قدّ خمش برداشت پرچم زینب است

#رضا_دین_پرور




#رحلت_حضرت_زینب_#سلام_الله_علیها



بعد یک سال و نیم بی تابی
زینب است و مصیبت گودال
خاطرش هست ظهر عاشورا
اشتیاق جماعت خوشحال
-
گریه ای که توان ز او برده
گریه هاییست در فراق حسین
نیست مرهم برای زخم دلش
کمرش را شکسته داغ حسین
-
زیر نور گرم خورشید است
بسترش رو به قبله تا کرده
یاد گودال کرده،می سوزد
روی خود را به کربلا کرده
-
بر تنش رد کعب نی دارد
بر دلش هم که داغ عاشوراست
یاد دریا  و مشک خالی و
اضطرار و خجالت سقاست
-
خیره مانده ست بر در خانه
تا بیاید برادرش از راه
حرف اصلا نمی زند خانم
بغض دارد،آه دارد،آه..آه
-
گفت اورا رباب،خانم جان
لبتان خشک شد ز بی آبی
آخرش هم ز پا در آمده اید
بعد یک سال و نیم بی تابی...
-
باز هم در سکوت خود مانده
اشک هایش شبیه سیلاب است
آه!خانم مگر نمی داند
چشم های برادرش خواب است؟
-
حق بده بی قرار اگر گشته
حرف پنجاه و خورده ای سال است....
حاجتش را گرفته بعد حسین
وقت رفتن رسیده خوشحال است
-
#آرمان_صائمی





#رحلت_حضرت_زینب_#سلام_الله_علیها



حسین خواهر تو بر غمت دچار شده
دلم هوای تو کرده که بی قرار شده
تمام موی سرم ، پینه های دستانم
خودت بیا و ببین که چه گریه دار شده
مگر نگفتم عزیزم که بی تو می میرم
همیشه قاتل عاشق غم نگار شده
در احتضار کنار تمامتان بودم
برس به داد دلم وقت احتضار شده
اگر تو کشته ی اشکی دو دیده ی تر من
برای روضه ی تو سفره دار شده
ز خاطرم نرود خاطرات کرببلا
دوباره دور و بر من پر از غبار شده
به روی چادر من جای پای قاتل توست
لگد به روی لگد بر تنم نثار شده
دم غروب به آتش گرفته ای گفتم
بدو عزیز دلم موقع فرار شده
میان آن همه نامحرمان خودت دیدی
چگونه خواهری بر ناقه ها سوار شده
سر تو را سر بازار بس که رقصاندند
گلوی خشک تو دیدم که تار تار شده
زنان کوفه همه سنگ باز قهارند
چقدر راس تو با سنگها شکار شده
رباب موی سرش کند و داد زد زینب
ببین سر پسرم سهم نیزه دار شده
میان بزم شراب آمدم به دنبالت
یکی به طعنه صدا زد ببین چه خار شده
حرامزاده ای از دختران کنیزی خواست
از آن به بعد سکینه گلایه دار شده

#قاسم_نعمتی




#رحلت_حضرت_زینب_#سلام_الله_علیها



نفس آخرم حسین حسین
نام تو می برم حسین حسین
گفته بودم که بی تو میمیرم
ناز تو میخرم حسین حسین
وقت جان دادن همه بودم
حال ؛بی یاورم حسین حسین
سر پیری  چه بی عصا شده ام
کو علی اکبر م حسین حسین
بعد تو بی پناه شد زینب
ای پناه حرم حسین حسین
روضه ها زنده میشود یک یک
پیش چشم ترم حسین حسین
با زمین خوردنت زمین خوردم
چه کنم خواهرم حسین حسین
بین گودال در کنار سرت
شد بریده سرم حسین حسین
پای بوسیدنت لگد خوردم
جلوی مادرم حسین حسین
آنکه پا روی سینه تو گذاشت
کرده خاکی پرم حسین حسین
مانده شش ماه جای چکمه شمر
بر روی پیکرم حسین حسین
تا لباس تورا درآوردند
پاره شد معجرم حسین حسین
ابن ِ کعبِ حرام زاده زده
چنگ بر زیورم حسین حسین
راهش افتاد بر سر بازار
زینبِ محترم حسین حسین
گیر کردم میانِ بزمِ شراب
یادِ تشتِ زرم حسین حسین
اذیتم کرده چشمهای حرام
دختر حیدرم حسین حسین
فکرِ آن سرخ مویِ مجلسِ شام
میکند مضطرم حسین حسین

#قاسم_نعمتی



#رحلت_حضرت_زینب_#سلام_الله_علیها


دختر زهرای اطهر زینبم
 از غم داغ حسین جان بر لبم

 دیده‌ام من رنج وداغ و ابتلا
روز عاشورا به دشت کربلا

دیده ام شد اربااربا اکبرش
قد خمیده آمده بابا برش

دیده ام در کربلا قحطی آب
 گریه ها و ناله ی طفل رباب

 دیده‌ام قنداقه ای را پر ز خون
 حنجر اصغر بدیدم غرق خون

دیده ام بی دستی عباس را
پرپر از کینه گلان یاس را

 دیده‌ام شمر از کمر خنجر کشید
 از حسینم بین مقتل سر برید

 دیده ام با دست آن نامردها
پیکرش پامال سم اسب ها

 دیده ام من آن شهید سرجدا
 در میان موج خون زد دست و پا

دیده ام آتش زدند بر خیمه ها
دیده ام سرها به روی نیزه ها

دیده ام نامردمان جای کمک
می زدند بر آل پیغمبر کتک

بر روی گل جوهر نیلی زدند
غم نصیبان را ز کین سیلی زدند

دم به دم یادوداع آخرم  
یاد آن در خون شناور پیکرم

 سینه ام لبریز از رنج و محن
یادگاری دارم از او پیرهن

لحظه آخر منم در شور و شین
شادم از این که روم سوی حسین

با دل سوزان و مالامال عشق
می شوم من زینت شهر دمشق

یا (رضا )دست تو را گیرم ولی
 تو بمان تا روز آخر با علی

هر که گریان گل پیغمبر است
 روز محشر دستگیرش حیدر است

 #رضا_یعقوبیان_
کد مطلب : 294475