به گزارش
سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز؛ امروز اول ماه ذیعقده است ماهی که به حق باید نام خاندان با کرامت آقا عی ابن موسی الرضا علیهما السلام بر آن نهاد زیرا با ولادت کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها آغاز می گردد و در یازدهم آن با ولادت سرور ایرانیان شاه خراسان به اوج می رسد.
ضمن تبریک این روز به ساحت قطب عالم امکان بقیت الله العظم اشعار زیر را تقدیم شما خوبان می نماییم:
#ولات #حضرت_معصومه_سلاماللهعلیهااقبال عجم بود،قدم رنجه نمودید
یک فاطمه هم قسمت ایران شده باشد
بین الحرمینی که تواحداث نمودی
یک سر قم و یک سمت خراسان شده باشد
#علیرضا_وفایی
#ولات #حضرت_معصومه_سلاماللهعلیهادست کریمه برکتش مثل کریمان است
قم ظاهراً خشک است، در باطن گلستان است
باران نمیخواهد همیشه نورباران است
هر زائرِ قم زائرِ شاه خراسان است
محتاجم و دورِ کس دیگر نمیگردم
از محضر او دست خالی بر نمیگردم
#سیدپوریا_هاشمی
#ولادت_حضرت_معصومه_سلاماللهعلیهاهرکس گدایی میکند بر ساحت زهرا
باید بیاید قم بیاید خدمت زهرا
معصومه یعنی نور، یعنی عصمت زهرا
پیداست در صحن و سرایش جنّت زهرا
مانند زهرا روشنای خانه این بانوست
راضیّه و انسیّه و حنّانه این بانوست
#سیدپوریا_هاشمی
#ولات #حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها چون فاطمه نور است و شرحی در بیانش نیست
چون زینب است و جز رضا وِرد زبانش نیست
گرچه شکسته، حرفی از قدّ کمانش نیست
بر آسمان نیزه ماه کاروانش نیست
بیکس نشد یک لحظه هم در این مسیر اصلاً
بیمار شد اما نشد اینجا اسیر اصلاً
#سیدپوریا_هاشمی
#ولادت #حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها روزگار نیــــک و تقدیری نکــــوتر داشته
هر کسی که در ره عشقت قدم برداشته
تازه در فردای محشر زائرت پی می برد
آب سقاخانه ی تو طعــم کوثر داشته
گفت بابایت "فـــداها" در جلال شأن تو
مثل تعریفی که از زهرا پیمبر داشته
با وجــــود تو حضـــور مـــادر سادات را
لحظه لحظه پیش خود، موسی بن جعفر داشته
ای کریمه! آسمان ها را به نامش کرده ای
هر کسی نذر تو حتی یک کبوتر داشته
از سیاق صحن هایت می شود احساس کرد
صـــــاحب این آستان شوق برادر داشته
#امیرحسین_حیدری
#ولات #حضرت_معصومه_سلاماللهعلیهاتا که مقصود من از سلطان به بانو میکشد
جان و تن با روح من را در هیاهو میکشد
سائلت بانو همینکه میشود وارد به قم
تا ورودیِ حرم بر خاک زانو میکشد
حضرت جبریل داخل میشود در صحن تو
زیر پای زائران را آب و جارو میکشد
خادمت حتی شِفا را میدهد آنقدر که
ذهن مارا سمت و سوی سِحر و جادو میکشد
این کرامات از کمال همنشین پیدا شده
هرکه شد در بندتان٬ از ماست هم مو میکشد
از ملائک آمده معمارِ یک کاخ بهشت
از حریم حضرت معصومه الگو میکشد
بی گمان بانگ اذانش شیعیان را تا به قم
از عراق و کابل و دهلی و باکو میکشد
ای که در فکر فراری بودن از شهر قمی
هرچه از رفتن به قم مانع شوی او میکشد
هرکه دنبال نشان قبر بیبی فاطمست
حضرت معصومه راهش را به این سو میکشد
از تبار استجابت ابرها میآورد
از کرم بر روی زوار دعاگو میکشد
بر گدا میبخشد اما در مقام بخششش
اشتباه است اینکه میگویی ترازو میکشد
در حرم بودم که دیدم یک مسافر مستِ مست
یا علی موسی الرضا میگوید و بو میکشد
حق که دارد٬ چونکه صحنت بوی مشهد میدهد
کودکی دارد کبوتر با پرستو میکشد
پیرزن فریاد میزد: هرچه دارم مال تو
با کمال میل از دستش النگو میکشد
خواستم از جای برخیزم که گفتم: یاعلی
در همانجا دیدم آن گلدسته اش هو میکشد
ناز خواهم کرد وقتی آهوی سلطان شوم
ضامن آهو شنیدم ناز آهو میکشد
🔸شاعر: #علیرضا_عبدی
#ولات #حضرت_معصومه_سلاماللهعلیهاتو مسیحا زاده اما دختر موسی شدی
مریم قدیسه ی ذریه ی طاها شدی
یک نخی از چادرت مانند کعبه محترم
قبله ی عرشی ترین سجاده ی دنیا شدی
بوسه بر دست تو بر سادات واجب می شود
چون ستون عصمت الله بنی الزهرا شدی
در میان شوره زار قم بهشتی ساختی
مثل کوثر آمدی جوشیدی و دریا و شدی
جا نماز غرق نورت گوشه ی عرش خداست
در تقرب بر خدا بالاتر از بالا شدی
وحی نازل بر لبانت استناد هر حدیث
مثل بنت المصطفی صدیقه ی کبری شدی
پیش پایت دیدنی باشد قیام موسوی
با جلال فاطمی خاتون بی همتا شدی
ناز چشمان تو و دکر خداهای پدر
کو رسول الله بیند ثانی زهرا شدی
خواهر سلطان عالم کار سلطان می کند
بر حسین خانواده زینب کبری شدی
خنده ی معصوم تو آرامش جان رضا
بهترین تمکین قلبت صوت قرآن رضا
از همان اول دلت گشته گرفتار رضا
بین صحن چشمهایت نقش رخسار رضا
جنس بی قیمت که جایش در حریم یار نیست
عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا
یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ
عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا
در تمام عرضه های بندگی پاک تو
همچنان آیینه ایی پیداست رفتار رضا
تا میان خطبه ها تفسیر قرآن می کنی
کاملا باشد کلامت عین گرفتار رضا
آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی
در حریم عاشقی باشی علمدار رضا
هرکه عمری خاک بوسی حریمت را کند
تا قیامت می شود محرم به اسرار رضا
ای کریمه چاره ایی کن لحظه ی جان دادنم
دیده ام روشن شود هنگام دیدار رضا
روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من
آبرو داری بود کار تو و کار رضا
دلخوشم خاک حریم تو نشسته بر سرم
خاکساری تو می گردد شفیع محشرم
تا که دل را آه سینه راهی قم می کند
با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می کند
آه چون از دل برآید کار آتش می کند
بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند
آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل
حضرت حق قبله ی حاجات مردم می کند
هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده
هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می کند
با سلامی نم نم اشک از دو دیده می چکد
کاسه ی خالی ما لبریز از خم می کند
نیمه شبها در حرم تا صحن گردی می کنم
ناگهان دل یاد قبله گاه هفتم می کند
لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا
خون زینب در رگان تو تلاطم می کند
کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش
جستجوی یار زیر نیزه و سم می کند
با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود
بازهم جسم عزیز مادرش گم می کند
🔸شاعر: #قاسم_نعمتی