توصيه به ديگران
۰
دوشنبه ۱۸ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۵۹
۲ موشک، ۸ بمب سنگین و ضدنفر خوشه‌ای برای تخریب منزل امام
عوامل کودتای نوژه برای از بین بردن منزل امام، دو فروند موشک به انضمام چهار فروند بمب سنگین ۷۵۰ پوندی و چهار فروند بمب ضدنفر خوشه‌ای در نظر گرفته بودند.
Share/Save/Bookmark
به گزارش عصر امروز روز 23 تیر 1359 حجت‌الاسلام محمدی ری‌شهری رئیس دادگاه‌های انقلاب ارتش تعداد کسانی را که طی 5 روز پس از کشف و خنثی‌سازی کودتای نوژه دستگیر شده‌اند 300 نفر اعلام کرد.

 
  یکی از رویدادهای مهم تاریخ انقلاب اسلامی که هنگام تصدی این جانب در دادگاه‌های انقلاب اسلامی ارتش اتفاق افتاد، کودتای نافرجام 1359/4/18است. این کودتا به دلیل آن که قرار بود از پایگاه هوایی شهید نوژه‌ی همدان آغاز شود به کودتای نوژه معروف گردید.

 
نزدیک غروب آفتاب روز 1359/4/17، آقای سعید حجاریان که با کمیته‌ اداره‌ی دوم ارتش همکاری داشت، به دفترم آمد و هیجان زده گفت کار خصوصی دارم. ظاهراً چند نفر در دفتر بودند، به من نزدیک شد و گفت : «امشب قرار است کودتا شود.

بدین سان، ظاهراً من نخستین کسی است که از دستگاه قضایی بودم که در جریان این کودتا قرار گرفتم. نظارت بر دستگیری، بازجویی و محاکمه‌ی بیشتر کودتاچیان نکات تاریخی ارزنده و آموزنده‌ای در برداشت که متأسفانه در آن هنگامه ثبت و ضبط نشد.

 
سال‌ها پس از این ماجرا، آن چه را که در خاطر داشتم، به صورت سلسله مقالاتی در مجله‌ی پاسدار اسلام گردآوردم. پس از آن، مقدمات تألیف کتابی در این باره را فراهم کردم که کثرت اشتغالات، مانع تکمیل آن گردید، تا آن که حاصل تلاش‌ها در اختیار برخی از هم‌کاران قرار گفت‌و با همت آنان کتاب «کودتای نوژه» منتشر شد؛ اما این کتاب نمی‌توانست خلأ خاطرات این‌جانب را در این رابطه پر کند، بخصوص آن که یکی از مهره‌‌های اصلی کودتا، سروان نعمتی، که سال‌ها فراری و در خارج از کشور به سر می‌برد، به وسیله‌ سازمان حفاظت ارتش، دستگیر شد و نکات تازه‌ای را از اسرار کودتا افشا کرد.

 
این رو مجدداً تصمیم گرفتم کتابی در این باره تهیه کنم. تلاش‌هایی صورت گرفت، اما به پایان نرسید. اکنون بر این باورم که دیگر چنین فرصتی برای نگارش کتابی مستقل درباره‌ آن حادثه پیش نخواهد آمد،‌ بنابراین برای ثبت در تاریخ، مهم‌‌ترین مطالب و نکاتی را که جمع‌آوری کرده بودم، بین می‌کنم. از این رو این بخش از خاطرات مفصل‌تر از سایر بخش‌ها خواهد شد.

 
انگیزه‌ کودتاگران

 
به طور کلی در ریشه‌یابی هر کودتا، دو نکته باید بررسی شود:

 
نکته‌ اول: انگیزه‌ طراحان اصلی کودتا که عملیات نظامی را هدایت می‌کنند.

 
نکته‌ دوم: انگیزه‌ نیروهایی که ابزار دست کارگردانان اصلی کودتا هستند و عملیات نظامی را انجام می‌دهند و در حقیقت بار سنگین کودتا بر دوش آن‌ها است و در صورت عدم موفقیت کودتا، آن هستند که قربانی می‌شوند و زندگی خود و خانواده‌ی خود را در مخاطره قرار می‌دهند.

 
انگیزه‌ ابزارهای کودتا، به حسب ظاهر، ناخشنودی از شرایط فرهنگی جدید و تمایل بازگشت به فرهنگ بی‌بند و باری دوران شاه سابق بود. اما در واقع آنان در دام فریب وعده‌‌های پوچ و رؤیاهای شیرین طراحان اصلی کودتا گرفتار شده بودند.

 
در این جا اشاره‌ی کوتاهی به ریشه‌ اصلی این توطئه و انگیزه‌ی کارگردانان و طراحان اصلی این ماجرا داریم.

 
برای این منظور، ضروری است که کلیه‌ اقداماتی که رژیم وابسته‌ شاه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برای جلوگیری از رشد و پیروزی انقلاب انجام داد و همه‌ توطئه‌‌هایی که پس از پیروزی انقلاب برای شکست و براندازی نظام اسلامی در ایران تحقق یافت، یک جا مورد ریشه‌یابی قرارگیرند؛ چون این توطئه‌ نافرجام بدون در نظر گرفتن توطئه‌های پیش و پس از آن، قابل ریشه‌یابی و تحلیل و تفسیر نیست.

 
به عبارت دیگر توطئه‌ نوژه، حلقه‌‌ای است از حلقه‌های متعدد توطئه‌های استکبار در مقابله با جمهوری اسلامی، که یک سر آن متصل می‌شود به توطئه‌ نخست‌وزیری بختیار در آخرین روزهای حکومت شاه و تظاهرات قانون اساسی و کلیه‌ اقداماتی که شاه برای پیشگیری از پیروزی انقلاب اسلامی، مأموریت اجرای آن را داشت و سر دیگر این حلقه، به توطئه‌ نافرجام طبس و جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران و توطئه‌ حزب خلق مسلمان و توطئه‌های لیبرال‌ها و منافقین و ترورها و انفجارها، متصل می‌شود.

 
بر این اساس برای ریشه‌یابی کودتای نافرجام نوژه، باید همه‌ی توطئه‌هایی که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از پیروزی آن برای مقابله با پیروزی و تداوم انقلاب اسلامی، یک جا ریشه‌یابی شوند.

 
ریشه‌ همه‌ این توطئه‌ها در واقع سیاست‌های استکباری آمریکاست، وقتی آمریکا دید همه‌ی اقدامات او برای روی پا نگاه داشتن حکومت شاه نتیجه نداد و یا نتیجه‌اش معکوس بود و بالاخره شاه رفتنی شد، تلاش‌های گسترده‌ای را آغاز کرد که اگر شکل و ظاهر رژیم شاهنشاهی در ایران از بین برود، روح و محتوای رژیم سلطنتی باقی بماند.

 
برای آمریکا این مسأله مهم نیست که نام رژیم حاکم بر ایران چه باشد و یا شخص حاکم، که باشد، بلکه آن چه برای آمریکا اهمیت دارد، محتوای رژیم است. برای آمریکا تفاوتی ندارد که نام رژیم حاکم بر ایران، رژیم شاهنشاهی باشد ، یا جمهوری، یا جمهوری دمکراتیک ، یا جمهوری دمکراتیک اسلامی و یا حتی جمهوری اسلامی! همچنین برای آمریکا فرقی نمی‌کند که شاه بر ایران حکومت کند، یا بنی‌صدر و یا ....

 
آن چه برای آمریکا اهمیت دارد، این است که رژیم ایران متکی و وابسته به آمریکا باشد تا بتواند منافع و مطامع خود را تأمین کند.

 
بدین‌جهت وقتی شاه را رفتنی دید، تلاش خود را برای روی کار آوردن حکومتی وابسته، بدون شاه و بدون آرم شاهنشاهی، آغاز کرد.

 
اولین اقدام در این رابطه، نخست‌وزیری بختیار و اعزام شاه به خارج از کشور و وعده‌ جمهوری سوسیال دمکرات به وسیله‌ بختیار بود که با هوشیاری رهبری انقلاب، امام خمینی (رضوان‌الله تعالی علیه) و مردم در صحنه، این توطئه خیلی زود خنثی شد و انقلاب اسلامی  به پیروزی رسید.

 
پس از پیروزی انقلاب نیز آمریکا از این که رژیمی با هر اسم ممکن، منتها حافظ منافع آمریکا در ایران روی کار بیاید، مأیوس نبود. اسناد لانه‌ی جاسوسی آمریکا این معنا را نشان می‌دهد. اگر این اسناد هم نبود، اسنادی که در رابطه با هر یک از توطئه‌ ها به دست آمد، مشخص می‌کند که آمریکا برای رسیدن به این هدف، از هیچ کوششی دریغ نکرده  است و از این رو هر طرحی که برای تحقق این هدف افشا می‌شد و طراحان آن رسوا می‌شدند، طرح دیگر و نام دیگر و شخص دیگری را برای مقابله با انقلاب اسلامی روی صحنه می‌آورد.

 
یک روز بختیار را با شعار هواداری از قانون اساسی حکومت شاهنشاهی، به میدان می‌فرستند، روز دیگر ملی‌گرایان، روز دیگر حزب خلق مسلمان، روز دیگر بنی‌صدر و منافقین با شعارهای فریبنده‌ ملی‌گرایی و ‌آزادی‌خواهی و ضد استبداد و دیکتاتوری و چون از این راه‌ها به مقصد نمی‌رسد، تنها راه رسیدن به منافع و مطامع خود را کودتای نظامی تشخیص می‌دهد.

 
البته همان‌طور که کودتای نظامی اولین توطئه‌ی آمریکا برای براندازی نظام اسلامی نبود، آخرین‌ آن‌ها نیز نیست. توطئه‌ امروز استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا به مراتب پیچیده‌تر و خطرناک‌تر از توطئه‌ی کودتای نظامی است.

 
سازمان نقاب

 
«نقاب» نام رمزی و برگرفته از «سازمان قیام ایران بزرگ» است. این سازمان در ظاهر، تشکیلات هوادار دکتر بختیار، آخرین نخست‌وزیر رژیم شاهنشاهی، و در واقع، سازمان کودتای نظامی آمریکا علیه انقلاب اسلامی ایران بود.

 
البته در جلسات خصوصی کودتاگران را قانع کرده بودند که «ما قیام و انقلاب ایران را قبول داریم، ولی تا زمانی که شاه از مملکت رفت، اقدامات و عملیات انجام شده‌ بعد از آن، در کنار انقلاب نبوده، بلکه بر ضد آن بوده است. در نتیجه، ما جهت نجات این انقلاب از دست امام خمینی، شروع به عملیات سیاسی نموده‌ایم...»‌

 
«این جانب هرگز نخواستم که نظام جمهوری اسلامی را براندازم ... اصلاً مسأله‌ی براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبوده، بلکه به نظر من به عکس بوده؛ یعنی نجات انقلاب و جمهوری اسلامی ایران از دست کسانی که به نظر این جانب صلاحیت حکومت کردن ندارند.»

 
به هر حال سازمان «نقاب» رهبری جریان کودتای نوژه را به عهده داشت. گردانندگان اصلی این سازمان در داخل کشور، هم فکران بختیار در جبهه‌ ملی بودند و در حقیقت می‌توان گفت که این کودتا را جبهه‌ ملی و یا حداقل بخشی از این جبهه هدایت می‌کرد.

 
از گردانندگان اصلی این توطئه که بگذریم، اعضای سازمان نقاب، از وابستگان به رژیم سابق بودند که عمده‌ی آن‌ها را ساواکی‌ها و نظامیان اخراجی و بازنشسته و تعداد محدودی از نظامیان شاغل، تشکیل می‌دادند.

 
بنابر اظهارات یکی از عوامل کودتا:

 
«سازمان نقاب، شامل یک ستاد در پاریس که در رأس آن بختیار و یک ستاد در ایران که به دو شاخه‌ سیاسی و نظامی تقسیم می‌شد، بود.

 
سازماندهی کودتا با ابوالقاسم خادم،» یکی از اعضای فعال حزب ایران بود و پس از دستگیری او در تاریخ 1359/8/2، به مهندس جواد مرزبان واگذار شد.»

 
نشانه‌هایی از کودتا

 
یکی از کسانی که در جریان کشف و خنثی‌سازی کودتای نوژه حضوری فعال داشت، (س ـ ح) بود که درباره‌ طلیعه‌‌های کودتا چنین می‌گوید:

 
«در مورد طلعیه‌های کیس باید گفت که شبکه‌ اصلی کودتا موفق شده بود چند جریان ضد انقلابی کوچک‌تر را که عمدتاً با مشی ملی‌گرایی فعالیت می‌کردند، به خود وصل کند، ولی ارتباطش با آن‌ها بسیار محدود بود و تنها توسط رابطی به شبکه‌های اصلی کودتا وصل می‌شدند و قرار بود هر یک از این شبکه‌ها به موقع با جریان اصلی هماهنگ شوند.

 
ما موفق شده بودیم که ماه‌ها قبل از جریان کودتا، بعضی از این شبکه‌‌ها را شناسایی و عوامل آن‌ها را دستگیر نماییم و با این که احساس می‌کردیم جریان بزرگتری مشغول به فعالیت است، ولی از چند و چون آن بی‌اطلاع بودیم. اگر چه کیس کودتا بسیار ولنگار اداره و هدایت می‌شد، ولی چون اولین جریان ضد انقلابی بعد از انقلاب بود و دستگاه‌های اطلاعاتی ما هنوز به صورت نطفه‌ای وجود داشتند، پی‌گیری این جریان بزرگ تقریباً محال بود.

 
ماه‌ها پیش از کودتامی‌دانستیم که بنی‌عامری نامی (حتی خود کودتاچیان نیز وی را به اسم احسان می‌شناختند)، مشغول فعالیت است، اما از چند و چون آن مطلع نبودیم.

 
یکی از افراد مهم و حساسی که قبل از کودتا دستگیر شد، خادم (مسؤول شاخه‌ سیاسی کودتا) بود که اطلاعات فراوانی داشت، ولی بر خلاف انتظار تا این جریان بروز نداده بود. متأسفانه قسمتی از بازجویی وی ، توسط اداره‌  دوم ارتش انجام گرفت و یکی از بازجویان اداره‌ دوم به نام سروان انصاری، خود جزو شبکه‌ی کودتا بود و این شبکه را در جریان ‌آخرین بازجویی‌های خادم قرار می‌داد، لذا کودتاچیان زحمت پاک کردن ردهایی را که به اطلاعات خادم مربوط می‌شد، به خود نمی‌دادند، مضاف بر آن که خادم چندان حرفی هم نزد.

 
یکی دیگر از افرادی که به شبکه مربوط می‌شد و اطلاعات فراوانی داشت، سرهنگ زادنادری یکی از افسران نوهد بود که در عین حال که عضو شبکه‌ی کودتا بود، شخصاً نیز شبکه‌ کوچکتری را اداره می‌کرد. وی در بازجویی‌هایش، اطلاعات مربوط به شبکه کوچکتر را لو داده بود، ولی درباره‌ کودتای اصلی هیچ حرفی نزده بود، به امید این که شبکه‌ کودتا، رژیم را واژگون کرده و وی نجات پیدا خواهد کرد.

 
تنها هنگامی که شبکه‌ اصلی منهدم شد، بر اثر بازجویی از کودتاچیان مشخص شد که زادنادری یکی از اعضای مهم شبکه‌ اصلی بوده است و وی نیز که می‌دید همه چیز نقش بر آب شده، کاملاً روحیه‌ خود را از دست داد و از آن پس اطلاعاتش را به طور کامل تخلیه کرد و سپس به علت گستردگی فعالیت‌هایش، اعدام شد.

 
از جمله شبکه‌های کوچکی که به نحوی با کودتا مربوط می‌شدند، جبهه‌ اتحاد ملی بود که متشکل [می‌شد] از تعدادی اعضای سابق حزب سومکا (که یک حزب نئوفاشیست بود). این شبکه مدت‌ها قبل از جریان کودتا متلاشی شده بود، ولی سرنخی که قابل پی‌گیری باشد، برای پی‌گیری کودتا از آن به دست نیامد.

 
جریان دیگر، چریک‌های ناسیونالیسم بودند که نیز تعدادی از اعضایشان را قبل از کودتا دستگیر کرده بودیم، ولی از آنها نیز سرنخی به دست نیامده بود.

 
جریان‌های کوچکتر دیگری هم بودند که در صورتی که امکانات اطلاعات ما به اندازه‌ امروز بود، می‌توانستیم جریان کودتا را قبل از آن که دست به کار شود، متلاشی کنیم؛ ولی باید اذعان نماییم جز اطلاعات پراکنده‌‌ای راجع به این جریان، چیزی در دست ما نبود و عملاً تا هنگامی که کودتا شروع به خزیدن کرد، از وجود آن غافل بودیم.

 
سازماندهی کودتا

 
تیمسار محققی که در جریان کودتا، قرار بود عملیات هوایی را هدایت کند، در بازجویی خود، سازماندهی کودتا را ناقص‌، ضعیف و احمقانه توصیف می‌کند و می‌‌گوید:

 
«دیدیم که چگونه، کاری بچه‌گانه و حماقت کردیم»!... ما می‌خواستیم پاره کنیم، حالا  فکر می‌کنم می‌بینیم که خیلی بچه‌گانه و بی‌حساب و کتاب بود»! بدترین و ضعیف‌‌ترین و ناقص‌ترین سازمان‌های دنیا هم از این سازماندهی بهتر بود، چون هیچ کدام به هم اطمینان نداشتیم و همدیگر را نمی‌شناختیم فقط رکنی پیغام می‌آورد که همه‌ی چیزها درست شده و یا در حال درست شدن است.»

 
باید گفت که هر چند اقدام کودتاگران در برابر اراده‌ مردم، کاری احمقانه بود، اما این را  نباید به حساب ضعف سازماندهی کودتا گذاشت.

 
گستردگی شبکه‌ کودتا، نفوذ کودتاگران در اطلاعات ارتش و همکاری حداقل دو تیم از گروه تعقیب و مراقبت اداره‌ دوم ارتش با آنان و این که کودتاچیان توانسته بودند قبل از شروع عملیات و تا آخرین روزها، به فعالیت مخفی خود ادامه دهند، نشان می‌دهد که سازماندهی کودتا آن گونه که محققی تصویر کرده، ضعیف نبوده است. علاوه بر این، شرایط آغاز پیروزی انقلاب، بویژه برخوردار نبودن نظام حاکم از تشکیلات اطلاعاتی نیز میزان موفقیت کودتاگران را افزایش می‌داد.

 
شاید بتوان گفت که کودتای نافرجام 1359/4/18، از نظر سازماندهی، دست کمی از کودتاهایی که به پیروزی کودتاچیان می‌انجامد، نداشت. سازماندهی این کودتا به مراتب قوی‌تر از کودتای 28 مرداد 1332 بود.

 
نافرجام ماندن کودتا علیه انقلاب اسلامی، دلیل دیگری غیر از ضعف سازماندهی داشت و آن حضور مردم در صحنه برای دفاع از ارزش‌های الهی است.

 
نکته‌ مهم این است که پس از سالها تجربه ـ به نظر می‌رسد ـ طراحان اصلی کودتای نوژه به راز عدم موفقیت خود پی‌برده‌اند و از این رو امروز برنامه‌ی گسترده و پیچیده‌ای برای جدا کردن مردم از اسلام و انقلاب اسلامی تدارک دیده‌اند که امیدواریم به فضل خداوند متعال و با هوشیاری بیش از پیش مردم و مسئولان نظام اسلامی، در این توطئه هم ناکام بمانند.

 
جلسه‌ کودتاچیان

 
کودتاچیان از ماه‌ها قبل از شروع عملیات، جلسات متعددی برای سازماندهی کودتا و طراحی عملیات داشته‌اند که ناصر رکنی ترکیب و کار این جلسات را این‌گونه تشریح نموده است.

 
«جلسات متشکله بر سه نوع بود:

 
1 ـ جلسات جمعی نظامی که حدود 10 الی 12 نفر در آن جلسات بودند و مطالب آن ابتدا در مورد نحوه‌ عملیات تاکتیکی کودتا، پیشرفت کار بخصوص در مورد نیروی هوایی، دریافت اطلاعات از طریق عامل ساواک در مورد منزل امام، سپاه پاسداران و سایرین و تبادل نظر در مورد آن‌ها، رفع اختلاف در مورد چگونگی عملیات بین نیروی زمینی و هوایی و هماهنگی‌آن‌ها، ابلاغ اطلاعات رسیده از شاخه‌ سیاسی در مورد هماهنگی‌های ابرقدرت‌ها و دول غربی، تعیین مشاغل نظامی و نحوه‌‌ کار فرماندهان پس از پیروزی کودتا [بود].

 
2 ـ جلسات دو یا سه نفره بین واحدهای درگیر در عملیات کودتا (مثلاً بین من از نیروی هوایی و سرهنگ ایزدی از نیروی زمینی و ... به عنوان هماهنگ کننده). در این جلسات جزییات مسائل کلی که در جلسات عمومی و جمعی مطرح شده بود، مطرح گردیده و اشکالات آن‌ها بررسی و برطرف می‌شد.

 
3 ـ جلسات شاخه‌ سیاسی که همیشه یک نفر از گروه نظامی نیز در آن شرکت می‌کرد... در این جلسات اشکالاتی که باید با پاریس مطرح شود و یا  تدارکاتی که گروه نظامی احتیاج داشت و گروه سیاسی باید آن‌ها را برطرف می‌کرد و همچنین بررسی دستورات رسیده از پاریس مورد شور و گفتگو قرار می‌گرفت.

 
به نظر من جلسات مهم‌تری نیز ... از طرف شاخه‌ی سیاسی (هیأت مجریه) با شاخه‌ سیاسی مهم‌تری (هیأت مدیره) داشته است... که به احتمال خیلی زیاد، تماس با روحانیت سازشکار و جلب موافقت آن‌ها نیز توسط همین هیأت مدیره صورت گرفته است.»

 
رکنی در قسمتی دیگر از بازجویی‌های خود ، به نقل از «مرزبان» طراح سیاسی کودتا، چنین اظهار می‌دارد:

 
«مهندس مرزبان که تئوریسین سازمان بختیار بود و خودش اظهار می‌داشت که من به صورت یک ADVISOR (راهنما) کار می‌کنم، اظهار می‌داشت که سازمان به صورت شبکه می‌باشد؛ یعنی هر نفر بایستی با دو نفر زیر دست خود و یک نفر بالا دست خود، فقط در تماس باشد تا چنان‌ چه احیاناً قسمتی از شبکه لو رفت، همه‌ افراد به سرعت دستگیر نشوند و فرصت جهت جابجایی، وجود داشته بشد. شمای شبکه‌ او، بدین ترتیب بود و هر نفر در هفته دو روز بایستی در جلسات شرکت کند، یک بار در جلسات با زیر دست و یک بار در جلسات با بالا دست، تا تبادل افکار و ایده به سرعت و راحتی و بدون این که همه‌ افراد هم‌دیگر را بشناسند، انجام  پذیرد.»

 
اظهارات سروان نعمتی که سال‌ها پس از کشف کودتا دستگیر شد، درباره‌ محتوای جلسات کودتاچیان و چارت تشکیلاتی کودتا بدین شرح است:

 
«در جلسه‌ اول که در همان ساختمان دو طبقه، در طبقه‌ دوم بود که بنی‌عامری در بالای پلکان خارج از درب ایستاده بود که با دیدن ما به داخل رفت و من و عباس دهقانی و احتمالاً خالصی به داخل رفتیم و احتمالی ناصر رکنی نیز وجود داشت که در این جلسه، سخنگوی اصلی من بودم و طرح را که  تقریباً در مغزم جا انداخته بودم، بدین صورت مطرح می‌کردم: حدود 5/5 سال در جمع، در پایگاه نوژه خدمت کردم و ... البته نمی‌ دانم که کروکی پایگاه را قبلاً کشیده بودم یا در آن جا کشیدم.»

 
در این جلسه من نقاط حساس را که باید بمباران شوند خواستم. در این جلسه که حدود یک ساعت به طول انجامید، اطاق پذیرایی که داخل آن نشسته بودیم بسیار کوچک بود و مبل‌هایی در دو ردیف مقابل یک‌دیگر، قرار داشت که قرار شد در جلسه‌ای بعد، با حضور شخصی که باید عملیات اشغال پایگاه را انجام دهد، مفصلاً صحبت نماییم.

 
... در جلسه‌ بعد که در منزل دیگری انجام شد که خاصلی نبود، و بنی‌عامری و کوروش آذر تاش بعنوان فرمانده عملیات اشغال پایگاه و دهقانی که گاهی می‌آمد و خارج می‌شد و خانمی به نام مریم که یا خودش نظامی بود و یا اگر درست به خاطرم باشد، همرش نظامی بوده که اعدام شده، نیز حضور داشت و در این جا من در روی نقشه، نقاط حساس پایگاه که باید اشغال شود، مشخص کردم.

 
... در این محل فکر می‌کنم دو بار جلسه داشتیم، که بحث کلی، روی اشغال پایگاه و هدف‌ها بود.

 
... جلسه‌ دیگری که تشکیل شد و خلبان تهران و احتمالاً یکی از خلبانان پایگاه نوژه در آن شرکت داشتند،‌ در منزل ناصر رکنی بود که فکر می‌کنم در این جلسه بود که برای اولین بار، به تیمسار محققی معرفی می‌شدیم، که جزئیات صحبت‌های آن شب یادم نیست و بیشتر جنبه‌‌ تشریفاتی و قوت قلب دادن به خلبانان بود.

 
جلسه‌ دیگری که خودم در منزل خواهرم تشکیل دادم و در آن، خلبانان تهران، یعنی ملک و ‌آبتین و احتمالاً بویری یا بیت‌اللهی شرکت داشتند که در این جلسه، خبرهای هر کس همراه با ‌آمار و ارقام پایگاه‌ها و هدف‌ها و وظایف هر کس صحبت شد.»

 
رهبری نظامی کودتا

 
همان‌طور که در این گزارش‌ها ملاحظه شد، رهبری نظامی کودتا در داخل با سرهنگ دوم، بازنشسته‌ی ژاندارمری، محمد باقر بنی‌عامری با نام‌های مستعار امید محمدی، و احسان و ... از مالک‌‌های بزرگ در رژیم گذشته بود.

 
او و قمر الملوک حجازی، همسر موقتش، «بنا به گفته همسر» با نام  مستعار مریم که بیوه‌ی یکی از افسران «گارد» بود و شوهرش روز بیست و یکم بهمن 1357در درگیری با مردم معدوم شده بود، کودتا را رهبری می‌کردند!!

 
نقطه‌ شروع عملیات هوایی

 
کودتاچیان، پس از بررسی‌های فراوان پایگاه هوایی شهید نوژه را مناسبترین نقطه برای آغاز عملیات هوایی تشخیص دادند، با این که در طرح ابتدایی آنان قرار بود. کودتا از پایگاه هوایی مهر‌آباد آغاز شد.

 
دلایل تغییر نقطه‌ شروع عملیات در بازجویی‌های چند تن از عوامل توطئه بیان شده است: ناصر رکنی چنین ‌آورده است: «علت اصلی، اصرار بیش از حد و اندازه تیمسار مهدیون و تیمسار محققی بود، آن‌ها دلایل چندی در این مورد به شرح زیر داشتند: 1 ـ پایگاه مهرآباد را قابل تصرف و در دسترس توده‌ مردم می‌دانستند و می‌گفتند که چنان چه نیروی زمینی نتواند مهرآباد را کاملاً حفاظت بکند مردم به آن‌جا هجوم آورده و باتصرف پایگاه ( به علت نزدیکی بیش از حد به مناطق مسکونی) حتی هواپیماهای بلند شده،‌ دیگر قادر به نشستن در باند نخواهند بود، درحالی که  این نقطه‌ ضعف، در پایگاه نوژه وجود نداشت؛ زیرا نوژه با شهر همدان 60 کیلومتر فاصله داشت و چنان چه توده‌ مردم یا سپاه پاسداران به سمت پایگاه حرکت می‌کرد، هواپیماها قادر بودند در این فاصله همه‌ آن‌ها را نابود سازند.

 
2ـ پایگاه همدان یک پایگاه مادر و از هر لحاظ خودکفا بود و چنان چه برخورد با مردم به درازا می‌کشید، پایگاه قادر بود تا حدود چهار ماه به عملیات ادامه دهد در حالی که این مسأله در مهر‌آباد صادق نبود.

 
3ـ پایگاه مهر‌آباد دارای ... فروند هواپیما بود که فقط 6 فروند آن دارای مهمات سنگین و ده فروند آن فقط دارای فشنگ بود، در حالی که پایگاه نوژه دارای ... فروند هواپیماکه 53 فروند آن دارای مهمات سنگین بوده و نظر عوامل کودتا را در بمباران سنگین هدف‌های مورد نظر، به خوبی تأمین می‌کرد.

 
4 ـ سروان نعمتی، سروان ایران‌نژاد، همافر پور رضایی،تیمسار محققی، تیمسار مهدیون قبلاً در پایگاه نوژه مدت‌های زیادی خدمت کرده و اکثر پرسنل خلبان و فنی آن‌ جا را می‌شناختند، درحالی که این امر در پایگاه مهرآباد صادق نبود.»

 
سروان حمید نعمتی در این باره می‌نویسد: «در مورد انتخاب پایگاه نوژه برای مرکز عملیات، بعد از این که در مورد طرح با بنی‌عامری صحبت کردم و وی با ستاد کودتا صحبت کرد، به من اطلاع داد که بهتر است به جای پایگاه نوژه از پایگاه یکم استفاده شود؛ چون این پایگاه به قول خودمانی راه دست آن‌ها و نیروهای عمل کننده می‌باشد که من با دلایلی با آن مخالفت نمودم که در طرح نهایی هم، پایگاه نوژه مورد تصویب قرار گرفت.»

 
وی در بخش دیگری از بازجویی‌های خود، درباره‌ تغییر مکان شروع کودتا از تهران به همدان، چنین می‌نویسد: «در یکی از همان جلسات اولیه، گفته شد که بهتر است پایگاه مهر‌‌آباد به جای پایگاه نوژه برگزیده شود که من به بدلایل زیر، آن را رد کردم: چون رهبری عملیات هوایی به عهده‌ من بود، اظهار داشتم که به خاطر مدت خدمتم در این پایگاه، آن را مثل کف دستم چه از لحاظ محل و موقعیت و چه از نظر پرسنل می‌شناسم و در ثانی، این پایگاه در وسط بیابان قرار گرفته و اگر مورد  تهاجمی بخواهد قرار بگیرد یا از ده کبوتر آهنگ می‌باشد که مسأله‌ خاصی نیست و قادر به دفاع خواهیم بود و اگر از طرف همدان باشد،‌ از طرف تیپ زرهی ممکن است باشد که دردرجه‌ اول، سعی بر همراه کردن آن‌ها کنید و اگر نشد، با ا نجام پروازهای متعدد، جلوی آن‌ها را گرفته و مانع پیشرویشان شویم؛ ولی چون پایگاه مهرآباد در نزدیکی شهر واقع شده،‌خیلی زود می‌‌تواند حداقل مورد تهاجم مردم قرار گیرد و کار را لنگ کند که با پایگاه نوژه موافقت شد.

 
خطرات هوایی که ما را تهدید می‌کرد‌، یکی از طرف فرودگاه مهرآباد بود که قرار بود، دو فروند هواپیما باند فرودگاه را بزنند تا اعلام برنامه‌ی کودتا، موقتاً ، این پایگاه غیر قابل استفاده بماند و  دیگری پایگاه دزفول بود که دو اسکادران هواپیما (8 فروند) از نوع 4D ـ F در این  پایگاه، به عنوان CAP بر روی نوار مرزی عراق مأموریت داشتند که فرمانده آن‌ها مرادی و معاونش ابوالفضل مهدیار بود،‌که برای هماهنگ نمودن و رفع این خطر ، خودم به این پایگاه رفته و به عنوان مهمان، تقاضای ملاقات با یکی از این دو را کردم که احتمالاً مهدیار با جیپ آمد و مرا به گردان برد و در آن جا مرادی را نیز صدا کرده و سه نفری خصوصی، به صحبت نشستیم که به‌ آن‌ها گفتم که قرار است از پایگاه نوژه، با هماهنگی نیروی زمینی در آینده‌ی نزدیک، کودتا نماییم و اگر به شما مأموریتی علیه هواپیماهای ما دادند، با فرکانسی که به شما می‌دهم، تماس بگیرید و ما به شما دستورالعمل خواهیم داد که چه باید بکنید، که هر دو موافقت کردند».

 
ستوان یکم محمدمهدی عظیمی فرد نیز چنین آورده است: «جلسه بعد... من بودم، رکنی، نعمتی، برای اولین بار بویری و جوانمرد، مریم و دو نفر دیگر... و آبتین و ملک ... برای اولین بار راجع به تغییر محل عملیات از مهرآباد به همدان صحبت شد. در ضمن هواپیمای LODA شده زیاد نبود و در صورت درگیری قدرت مقابله نداشتیم و البته یکی از آشیانه‌ها به عنوان زندان در نظر گرفته شده بود».بدین ترتیب پایگاه هوایی نوژه برای نقطه‌ شروع و مرکز هدایت عملیات هوایی کودتا، انتخاب گردید.

 
طرح عملیاتی کودتا

 
درباره‌ی طرح عملیاتی کودتا برای تصرف پایگاه هوایی نوژه و حمله به تهران نیز چند تن از عوامل آن چنین گفته‌اند: ستوان ناصر رکنی در این باره چنین می‌گوید: «طرح کلی بر این پایه بود که نیروی زمینی ـ که احسان می‌گفت در اختیار دارد ـ به اتفاق خود او به ترتیبی به پایگاه هوایی شاهرخی (حر = نوژه ) بروند که حدود ساعت 2 بعد از  نیمه شب به آن جا رسیده باشند. پرسنل هوایی که می‌بایستی از تهران به طرف پایگاه شاهرخی حرکت کنند و لیست آ‌ن را نعمتی داشت،  قرار بود که ساعت 5/7 الی 8 بعد از ظهر روز چهارشنبه‌ گذشته، در جنب پارکی که در آخر بلوار الیزابت سابق وجود دارد جمع شده و با اتوبوسی که در همان ساعت خواهد رسید به طرف پایگاه شاهرخی حرکت کنند.

 
محلی بنام محل تجمع در جاده‌ اختصاصی پایگاه شاهرخی نرسیده به خود پایگاه، تعیین شده بود که فقط نعمتی از محل دقیق آن با اطلاع بود و کلیه‌ افراد در آن محل جمع شوند، این افراد  عبارت بودند از خلبانان اعزامی از تهران که با اتوبوس حرکت کرده بودند، احسان و نیروی زمینی مربوط به خودش که نمی‌دانم به چه وسیله‌ای می‌‌خواستند حرکت کنند و تعداد سیصد نفری که قرار بود توسط کریمی از اصفهان به دوراهی ساوه فرستاده شد و توسط شخصی به نام معتمدی به محل تجمع آورده شوند.

 
یک تیم دوازده نفری از داخل پایگاه را نیز نعمتی ترتیب داده بود که به عنوان تیم راهنمای نیروی زمینی، در محل تجمع جمع شوند. بعد از این که همه در ‌آن محل جمع می‌شدند، حمله به پایگاه که از جزییات آن بی‌خبرم و در اختیار احسان و آذر باید باشد شروع می‌شد...

 
عملیات تاکتیکی کودتا در درجه‌ اول بر این مسأله تکیه داشت که قدرت رزمی سپاه پاسداران مستقر در تهران را نابود سازد. به همین جهت  نیز نقاطی که می‌بایستی بمباران شوند، اکثراً نقاط محل تجمع سپاه پاسداران بود؛ نظیر عشرت‌آباد، مجلس شورای ملی سابق ( واقع در میدان بهارستان) پادگان نوجوانان در لویزان، پادگان سعدآباد.

 
همزمان با حل این مسأله از طریق بمباران‌های سنگین هوایی و مختل کردن سیستم ارتباطی سپاه پاسداران، تصمیم بر این بود که منزل امام خمینی بمباران شده و امام کشته شود؛ زیرا بر سران کودتا کاملاً مشخص بود که تا زمانی که امام زنده است،‌مردم فقط با یک کلمه‌ ایشان به خیابان‌ها ریخته و عمل کودتا را عقیم خواهند کرد و در این جا بود که ناچار کودتاگران بر سر دوراهی قرار می‌گرفتند، یا باید به بمباران کلی تهران و قتل عام مردم عادی بپردازندو یا این که شکست کودتا را بپذیرند.


تصمیم جهت اجرای شق اول، مشکل و خطیر بود و در صورت پیروزی، کودتا را با عواقب ناخوشایندی روبرو می‌ساخت و تسلیم به شق دوم نیز به معنی خودکشی کودتاگران بود.

 
به همین جهت از بین بردن امام یکی از مهم‌ ترین هدف‌های کودتا بود و برای  اجرای آن بیش از سایر هدف‌ها، هواپیما و مهمات سنگین در نظر گرفته شده بود، کما این که قرار نبود هیچ یک از هدف‌ها با موشک مورد حمله قرار گیرد، ولی در مورد منزل امام، دو عدد موشک به انضمام چهار عدد بمب سنگین 750 پوندی و چهار عدد بمب ضد نفر خوشه‌ای، در نظر گرفته شده بود.

 
البته تصرف رادیو و تلویزیون همزمان با کشته شدن امام، باعث می‌شد که اولاً امکانات تبلیغات جمهوری اسلامی از بین برود و ثانیاً این امکانات در اختیار عوامل کودتا قرار گیرد.

 
قرار بود بلافاصله پس از اعلام کشته شدن امام و در دست گرفته شدن رادیو و تلویزیون، عناصر لشکر 92 زرهی اهواز در خوزستان و لشکر 77 پیاده‌ی مشهد در خراسان وارد عمل گردد.

 
... از سوی دیگر وجود  نیروهای مسلح ارتش و فراخواندن مأموران امنیتی سابق، بازنشسته‌ها، اخراجی‌ها و همچنین تشتت و نفاقی که در اثر فتواهای روحانیت سازشکار در بین مردم ایجاد می‌شد و تخریب روحیه‌ی مردم وفادار به جمهوری اسلامی از طریق تبلیغات (اعلام کشته شدن امام)  و بمباران هوایی و شکستن دیوار صوتی، همه دست به دست هم داده و باعث پیروزی کودتا از نظر عملیات گردد.

 
البته این نکته برای من تاریک است و آن این که چرا ابتدا قرار بود که رئیس جمهور بنی‌صدر توسط گارد محافظ خودش که جزء عوامل کودتا بود، به قتل برسد، بعد بتدریج این موضوع تخفیف پیدا کرد تا جایی که مهم‌ترین گروه تروریست کودتا، وظیفه پیدا کرد که در حوالی منزل رئیس جمهوری بوده، وی را دستگیر سازد.»

 
سروان حمید نعمتی اهداف کودتا را چنین تشرح می‌کند:

 
«هدف کلی از اجرای برنامه‌ی کودتا، سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و جایگزین کردن یک حکومت نظامی تا برقراری  نظم کامل و سپس جایگزین کردن یک حکومت دموکراسی تحت رهبری بختیار بود که همیشه در جذب افراد، این هدف عنوان می‌شد.

 
و هدف‌های جزیی که باید اجرا می‌شد، اشغال پایگاه نوژه از طرف تیم اشغال کننده و پاک‌سازی آن طبق آماری که قرار بود قبلاً از طرف ستاد این پایگاه، تهیه شده و دستگیری موافقین رژیم و پرواز خلبانان هماهنگ شده در مرحله‌ی اول، برای کوبیدن نقاط حساس در داخل تهران که هسته‌ی مرکزی قدرت به حساب می‌آید که این اهداف را در گزارشات قبلی‌ام ذکر کرده‌‌ام و هدف دیگری نیز فکر می‌کنم وجود داشت که اخیراً به خاطرم آمد و آن پادگانی به نام پادگان نوجوانان در شرق تهران که مرکز تعلیم پاسداران و نیروهای انقلابی بود و اشغال رادیو و تلویزیون و اعلام برنامه‌ی کودتا از آن و پخش  اعلامیه‌ ها و دستورالعمل برای هر واحد و این علامتی برای حرکت لشکرهای هماهنگ شده [بود] که در منطقه‌ی خود، برای به دست گرفتن نقاط حساس در منطقه و برپا کردن یک حکومت نظامی تا برقراری نظم کامل و حکومت بختیار.»

 
وی در بخش دیگری از بازجویی‌ها می‌نویسد:

 
«... در این جلسه، سخنگوی اصلی من بودم و طرح را که تقریباً در مغزم جا انداخته بودم، بدین صورت مطرح کردم:

 
حدود5/5 سال، در جمع در پایگاه نوژه خدمت کردم و طبق برداشتی که در آن زمان یعنی قبل از انتقال به پایگاه مهرآباد داشتم، این بود که ... فقط مشکل اساسی، گروه ضربتی است که از افراد مختلف تشکیل شده و حدود 50 نفر می‌باشند که البته نمی‌دانم که کروکی پایگاه را قبلاً کشیده بودم یا در آن جا کشیدم و ضمن تشریح  این که اگر در گروهی 300 تا 400 نفر وجود داشته باشد که به طور غافلگیرانه وارد پایگاه شوند در آورند، پایگاه در اختیار ما قرار خواهد گرفت و با وضعیت ‌آماده‌ای که این پایگاه دارد،‌ با وضعیت کردستان و تعداد هواپیماهای موجود که حدود 50 فروند ذکر کردم، پس از اشغال پایگاه، می‌توانیم از این پایگاه پرواز کرده و نقاط حساس را در تهران، بمباران نماییم که در این جلسه من، نقاط حساس را که باید بمباران شوند خواستم.

 
در جلسه‌ بعد ... من، در روی نقشه، نقاط حساس پایگاه که باید اشغال شود، مشخص کردم.

 
... در خلال این جلسه، من به پایگاه نوژه رفته و البته چون مدت زیادی در این پایگاه خدمت کرده بودم، دژبانان، مرا می‌شناختند و بدون خواستن کارت  مرا به داخل پایگاه راه دادند و طبق بررسی‌هایی که کرده بودم، باید حرکت طوری انجام می‌گرفت که تمام خط‌های مستقیم تلفن که به تهران یا نقاط دیگر وجود داشت، سریعاً اشغال می‌شد تا کسی نتواند خبری به جایی برساند که این نقاط عبارت  بودند از : منزل فرمانده پایگاه که خط مستقیم داشت، پست خانه پایگاه که در محل مناطق مسکونی قرار داشت، پست فرماندهی که دارای هات‌لایت‌هایی برای تماس با همه جا [بود] و مخابرات پایگاه که درپشت پست  فرماندهی قرار داشت و ستاد که نیز در همان نزدیکی پست فرماندهی و مخابرات پایگاه، قرار داشت.»

 
منبع: کتاب خاطره‌ها، محمدی ری شهری ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
مرجع : خبرگزاری فارس
کد مطلب : 239282