توصيه به ديگران
۰
پنجشنبه ۶ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۰۰:۵۷
با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را // چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را
طفل خود را طرف لشگر نامرد گرفت // زخم پیشانی او را عرقی سرد گرفت // رو زد و آب ندادند دل مرد گرفت // حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت
با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را // چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز شب هفتم محرم بنا به سنت قدیمی ها از طفل 6 ماهه ابی عبدالله علیه السلام حضرت باب الحوائج علی اصغر علیه السلام نوحه خوانی می کنند.

ضمن عرض تسلیت و تعزیت به ساحت مقدس قطب عالم امکان حضرت حجت ابن الحسن العسکری علیه السلام اشعار زیر را تقدیم شما خوبان می نماییم:


#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام


طفل خود را طرف لشگر نامرد گرفت
زخم پیشانی او را عرقی سرد گرفت
رو زد و آب ندادند دل مرد گرفت

حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

خرمنش سوخت از برگ و برش هیچ نماند
دیگر از حرمت نام پدرش هیچ نماند
از سپیدی گلوی پسرش هیچ نماند

حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

متحیر وسط خیمه و میدان مانده
به دلش حسرت یک قطره ی باران مانده
خواهرش کاش نبیند که پریشان مانده

حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

مانده ام سنگ روی سنگ چرا بند شده
شمر از دیدن این صحنه چه خرسند شده
سر شش ماهه به یک پوست فقط بند شده

حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

شیشه در قائله سنگ مکسر گردد
خاطر خیمه از این حرف مکدر گردد
از خجالت نتوانست حرم برگردد

حرمله خیر نبینی جگرش درد گرفت

#وحید_قاسمی



#شب_هفتم_محرم🏴
#روضه‌مکشوف_حضرت‌علی‌اصغر



با چه رو خیمه بَرَم این سرِ آویزان را
چه کنم مشکلِ این حنجر خون ریزان را

به سفیدیِ گلوی تو کسی رحم نکرد
رسمِ کوفی است بگیرند هدف، مهمان را

دست و پایی زدی و باز تبسّم کردی
پس خدا بوسه زند این دو لب خندان را

بوسه بر این سرِ پاشیده ز هم مشگل نیست
من چسان دفن کنم پاره ای از قرآن را

مشگل اینجاست که سر نیزه امانت ندهد
اهل غارت نکند رحم ، گُلِ پنهان را

من دهم با چه زبانی خبرت را به رباب
آب دادَست سه شعبه گلوی عطشان را

بعد از این است که بر سینۀ من جا داری
نزد مادر ببرم آهِ دِلِ سوزان را

گریه بر معجرِ عمّه نرود از یادت
وسط هلهله ها بدرقه کن یاران را

تا به محشر ز غبار غم تو گریه بپاست
ای عجب داغ تو کردَست بپا طوفان را

سند مستند کرب و بلا حنجر توست
بُرد مظلومیِ تو آبروی عدوان را

عید قربان من است و تو همان ذبحِ عظیم
و خدا مُهر قبولی زند این قربان را

#محمود_ژولیده




#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#شب_هفتم_محرم



سکوتِ نگاهش جلو چشممه
نبودش رو سخته تصوّر کنم
به داغش دلم کرده عادت ولی...
چجوری جای خالیش و پُر کنم؟!

عطش داشت و شد زبونش سفید
به سختی به هم میرسیدن لباش
چقد نیمه شب گریه کردم تا که-
بِره از تو گوشم صدا گریه هاش

بمیرم الهی واسه غربتش
براش با چه لحنی لالایی میخوند
علی اصغرم(ع) رو سه شعبه گرفت
حسینم(ع) ولی کاش پیشم می موند

شنیدم که حیرون شد و بی رمق
با قدّ کمون، بی پسر برمیگشت
شنیدم رو دستاش زده دست و پا
الهی بمیرم! بهش چی گذشت...

پر از تیر شد گوش تا گوش ِ اون
گلوی ضعیفش دیگه جا نداشت
دو تا دستایِ کوچیکش سرد شد
گلم غرقِ خون پلک رو هم گذاشت

نگم از اسارت که توو کلّ راه
دیدم خونی؛ قنداقۂ پاره رو
یکی کف میزد، هی ترانه میخوند
رو دستش می رقصوند گهواره رو

رسیدیم و با هلهله اومدن
یه عدّه زنِ کافر و بی حجاب
می پرسید از من زنِ حرمله(لع)
با خنده... ببینم! کدومه رباب!؟

#مرضیه_عاطفی



#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم



او آب را به دست خودش آفریده است
دریا عقیق سرخ لبش را مکیده است

روشن ترین دعای قنوت حسین شد
نوری که از گلوی سپیدش دمیده است

حتی فرات حق لبش را ادا نکرد
غیر از سه شعبه ای که نوکش آب دیده است

تیر از میان آن همه مضمون گریه دار
معنای نازک گلویش را گزیده است

طفلی هنوز راه نیفتاده است...آه
خون با شتاب بر رخ پاکش دویده است

وقت تلظی لب او آب می شود
دریا که منت از برهوتی کشیده است

تشییع پیکرش به عبا احتیاج داشت
مانند پیکری که بریده بریده است

او رفت و آب خوردن مادر عذاب شد
جرعه به جرعه طعم عطش را چشیده است

از آسمان حنجر زخمی و تشنه اش
بر خاک عرش ،خون گلویش چکیده است

قطعا که گاهواره او عرش کبریاست
درصحن سینه ی پدرش آرمیده است

چاووش نیزه ای شده لالایی رباب
حالا که طفل تشنه به دستش رسیده است

#حجت_الاسلام_محسن_حنیفی



#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام


قلب سنگ ، از اشک خیمه آب شد
تیر سمت آسمان ، پرتاب شد

در حرم میگفت چشمی اشکبار
رحم کن ای تیر ، بر این شیرخوار

نیست غیر از تشنگی تقصیر او
رحم کن بر مادر بی شیر او

یا بگو جرمش چه باشد این صغیر
یا بده آب و سپس جانش بگیر

تیری اما ،زخم تو چون خنجر است
آن گلو از برگ گل نازکتر است

گر ننوشد آب ، پر می گیرد او
گر بنوشد آب هم ،می میرد او

مرگ می گردد پی گهواره اش
مانده مادر...تا چه سازد چاره اش

جای لب بر هم زدن این ماه وش
گر زبانی داشت می گفت العطش...



#حضرت_علی_اصغر
#شب_هفتم_محرم


ازحرم طفل رباب ِتازه ای برخاسته
شال بسته، با نقابِ تازه ای برخاسته

گرچه افتادند رویِ خاک ها خورشیدها
تازه مغرب، آفتابِ تازه ای برخاسته

باد دارد از مسیر ِ چشمهایش می وَزَد
لاجرم بویِ شرابِ تازه ای برخاسته

بیشتر شد تشنگی ها، او خودش  آب، آب بود
پشتِ پایش آب…آبِ تازه ای برخاسته

با همه پیغمبران، پیغمبری ام فرق کرد
رویِ دستم یک کتابِ تازه ای برخاسته

آن همه لبیک گفتن یکطرف، این یکطرف
پرسش ِ ما راجوابِ تازه ای برخاسته

ریخت برهم لشگری را تاکه بر دستم رسید
با حضورش بوترابِ تازه ای برخاسته

زود یا خوابش کنید و یا مُراعاتش کنید
تازه این کودک زخوابِ تازه ای برخاسته

این بلاتکلیفی ام ازناتوانی نیست نیست
تیر با یک پیچ و تابِ تازه ای برخاسته

گردنی که خشک باشد آخرش این میشود
تیر هم که باشتابِ تازه ای برخاسته

روی این دستم تنش؛ برروی این دستم سرش
آه بفرستم کدامش را برای مادرش

علی اکبر لطیفی
کد مطلب : 286866