توصيه به ديگران
۱
شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۳۰
مشکل اول ما این بود که از آخر شروع کردیم!
مگر ما چقدر فرصت داریم؟! برای هفتاد سال زندگی چه می خواهیم؟! 7 سال براي درس و کتاب خواندن، 15 سال براي كار كردن، 21 سال خوابيدن، 20 سال اوقات فراغت، 7 سال درحال انتقال ازجاي به جاي ديگر و همين انسان عادي در هفتاد سال خود 10 تن نان، 18 گاو سنگين وزن، 4000 كيلوگرم شكر و 1000 كيلو نمك را مصرف كرده است!
مشکل اول ما این بود که از آخر شروع کردیم!
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس فرهنگ و جامعه عصر امروز كودكي زماني براي يادگيري در بازي‌هاست و نوجواني مكاني براي شناساسي معيارها و ملاك‌هاي خوب و بد است و جواني محلي براي بررسي مسائل و تجزيه و تحليل آنهاست و ميانسالي مرحله‌اي براي افزايش دارايي‌هاست و پيري جایي است كه اگر دوره‌ي كودكي و نوجواني و جواني و ميانسالي را آنگونه كه شايسته است گذرانده باشيم، شاید درب هاي كمال و حکمت روبه‌روي ما گشوده شود.

مگر ما چقدر فرصت داریم؟! برای هفتاد سال زندگی چه می خواهیم؟! در کتابی آمارگونه اینگونه نوشته بود که دانشمندان محاسبه کردند که يك انسان عادي زماني كه به سن70سال مي رسد: 
 
7 سال براي درس و کتاب خواندن، 15 سال براي كار كردن، 21 سال خوابيدن، 20 سال اوقات فراغت، 7 سال درحال انتقال ازجاي به جاي ديگر و همين انسان عادي در هفتاد سال خود 10 تن نان، 18 گاو سنگين وزن، 4000 كيلوگرم شكر و 1000 كيلو نمك را مصرف كرده ودر اين 70 سال2900 میليون بار ضربان قلب داشته است و این خلاصه ای از زندگی آدمی در هفتاد سال است اما آیا ما فقط برای خوردن شکر و نمک و خواب و تفریح و درس خواندن ویا کار کردن در فرصت های محدودآفریده شده ایم!؟

برای بیش از هفتاد سال محدود آفریده شده ایم و باید ادامه راه را ادامه دهیم . بر افکار پوشیده نیست اما باید گفت: که پزشکان می اندیشند که چگونه سلامت و جسم تو را حفظ کنند و مکانیک ها می اندیشند که چگونه وسیله ای برای نفع بیشتر درست کنند و نجارها و آهنگرها می اندیشند که چگونه از چوب و آهن خانه ای بسازند و کسانی هم با فکر و افکار سرو کار دارند، حال فرض کنید که خانه ها ساخته شد ، وسیله ها و همه امکانات فراهم شد و جسم سالم اما افکار و عقاید خراب و نادیده گرفته شود اینها چه سودی خواهد داشت؟! 

لذا برای خودمان فکرکنیم قبل از آنکه برای ما فکری کنند که پیامبر(ص) می فرمایند:(حاسِبُوا اَنْفُسَکُم قبلَ اَن تُحاسَبُوا)خود را نقد کنید قبل از آنکه نقد شوید و از خود حساب بکشید قبل از آنکه دیر یا زود محاسبه شوید.

در بینش دینی به شکل کلی می توان حیات و زندگانی انسان ها را در پنج ایستگاه زندگی تقسیم و تصورکرد:
 
یک. حيات نفساني و شهوانی
 
دو. حیات عقلانی و عقلایی
 
سه. حیات ولائی و ایمانی
 
چهار. حیات معرفتی و عرفانی
 
وپنجم. حيات وحداني و عهده داری

حيات نفساني و شهوانی : درحيات نفساني آدمی برده دلم می خواهد ها و لذت های آنی است ، معیار و میزانی نیست پس باید آزاد از شهوت ها و تعلق ها و جاذبه های آن شد چون دستورات و سلطه بر زندگي را نفس دارد و این نفس است که با دیر راضی شدن ها انسان را مطيع و برده خود می سازد که نتیجه آن استکبار و خودبینی و منیت و جدایی ها است البته آن نفسانیات که باطنش و ظاهرش جلال و جمال است از حیات جداست.

حیات عقلانی و عقلایی: اوامر و نواهی و سیاست ها در این نوع زندگی با عقل است که با این پرسش ها بعد از بلوغ شروع می شود که برای چه آماده ایم ؟و باید با چه ها و که ها کار کنیم ؟ و به کدام مسیر بایست رو بیاوریم؟ و بهترین پاسخ و این بهره ها و منافع برای کسانی است که عقول ناقص خود را به عقل کامل بسپارند که نتیجه آن تجارت ها و مصلحت سنجی های گوناگون دنیوی و اخروی است و علم زیاد کننده عقل است پس عقل با علم زیاد می شود.  

حیات ولائی و ایمانی : این زندگانی مرزآفرین است و خواسته ها و شکل گرفتن انسان در آن با ایمان است و پیوند او بر مبنای ولایت و بعد از شناختن و یافتن و باور کردن ها برای رهایی از حصار ها و بت ها و بت کده ها زیر بنا هایی لازم دارد تا به اوج خود برسد و نتیجه آن تکلیف شناسی است و تربیت شدن و تلاش مستمر برای بهتر بودن است که این حیات نتیجه فقه و تفقه است.

حیات معرفتی و عرفانی : این زندگانی بعد از آموزش عالمانه است و در آن هر آنچه از طرف حق است چه کم و چه زیادش زیباست چون به وحی گره می خورد و این شکل زندگی خیلی بالا تر از حیات نفسانی و عقلانی و ایمانی است ونتیجه اش سبقت گرفتن در بهترین ها و احسان و شفقت مستمر یعنی خوب ، خوبی کردن است.

حيات وحداني و عهده داری : این حیات فراتر از حيات عرفانی و معرفتی است و انسان غیر او هیچ نمی بیند و آدمی عالم را محضر دوست می داند و حضور او را همه جا حتی در خلوت ترین لحظات زندگی حس می کند پس وحشتی ندارد و عهده دار کارهایی می شود که رضایت خالق و خلق را باهم دارد و طیبعی است که پس از حیات توحیدی دیگر حیاتی نباشد. 
 
به دوزخ که رسید پرسید:دوستانم کجایند؟! شنید: وقتی مُردی توبه کردند و این کوتاه ترین داستان غم انگیز است و کوتاه تر ازآن این است :خودش را بعد از مرگ شناخت.

حجت الاسلام محمد ادریسی
کد مطلب : 229813