میگویند از سال ۱۹۱۹ میلادی و بحبوحه تحقیر دیپلماتیک و سلاخی قلمروی رایشنخست یا همان امپراتوری آلمان در کنفرانس صلح پاریس تا زمان گفتوگوهای هستهای ایران و ۱+۵، آمریکاییها با نمایندگان هیچ کشوری چنین مذاکرات طولانی نداشتهاند.
به گزارش عصر امروز از زمان روی کار آمدن دولت یازدهم تا جمعبندی هستهای وین وزیران خارجه و دیپلماتهای ایرانی و آمریکایی ساعتهایی طولانی را صرف مذاکره کردند تا به نقطهای مشترک در میان انبوه اختلافات در حوزه مسائل هستهای برسند.
این گفتوگوهای طولانی که از پیادهروهای ژنو تا پشت درهای بسته محلهای مذاکره ساعتها، روزها و ماهها به درازا کشید موجب برداشتها و تفسیرهایی گوناگون شد؛ تعبیرهایی که نقطه آغازین آن را میتوان در گفتوگوی ربع ساعته «حسن روحانی» و «باراک اوباما» رؤسای جمهوری ایران و آمریکا در مهرماه ۱۳۹۲ جستوجو کرد که در واپسین ساعات حضور روحانی در شصت و هشتمین مجمع عمومی سازمان ملل متحد صورت گرفت.
رخدادهایی از این دست سبب شد برخی از پایان نزدیک به ۴ دهه هماوردی تهران و واشنگتن سخن به میان آورند و حتی چشمانتظار عادیسازی عنقریب روابط جمهوری اسلامی ایران و آمریکا بنشینند.
در این میان برداشتهای کوتهاندیشانه و در واقع تفسیر به مطلوب تاکتیک مورد نظر رهبر انقلاب تحت عنوان «نرمش قهرمانانه» نیز به شکل قطعهای از پازل مورد نظر ستایندگان عادیسازی روابط با آمریکا نمودار شد. در این زمینه برخی برای برشمردن فرصتها و مزیتهای عادیسازی روابط با آمریکا دست به قلم شدند و حتی از پایان دوره شعارهایی نظیر «مرگ بر آمریکا» نوشتند و گروهی نیز بهجای قلم، قلم مو به دست گرفتند و بنا به تعبیر رهبر انقلاب با بزک کردن چهره کریه «شیطان بزرگ» خیانتی آشکار مرتکب شدند.
این درحالی رخ داد که طی سالهای گذشته مساله روابط عادی با آمریکا خط قرمزی پذیرفته شده و مشترک بین همه نخبگان و جریانهای سیاسی معتقد به نظام جمهوری اسلامی- دستکم در مواضع اعلانی- بوده حتی بسیاری از چهرههای سیاسی که بعدها در اردوگاه فتنه یا انحراف قرار گرفتند مرزبندی مشخصی با این مساله در دوره تصدی مسؤولیتهای خود داشتهاند.
در طول مذاکرات هستهای نیز اقتضائات زمانی و پیچیدگیها و ویژگیهای این پرونده سبب شد سکانداران سیاست خارجی دولت یازدهم به صورت مشخص وارد فرآیند چانهزنی با آمریکاییها شوند که البته در این برهه نیز بارها با بدعهدیها و بداخلاقیهای طرف مقابل روبهرو شدند؛ موضوعی که در کنار سوءنیتهای تاریخی رهبران واشنگتن در قبال ایران، رفتارهای مستکبرانه و همچنین کنشهای جنایتکارانه آمریکاییها در برابر ملت ایران، سالهاست کاخ سفید را به مهمترین کانون دشمنی با تهران تبدیل کرده است.
صرف نظر از رخدادها و وقایعی چون کودتای ۲۸ مرداد، تاراج ثروتها، استثمار ایران و حمایت از استبداد در سالهای پیش از انقلاب، پشتیبانی آشکار از تجاوز رژیم بعثی عراق و جنایات گروههای تروریستی، کشتار ایرانیان در حوادثی چون حمله به هواپیمای مسافری و هزاران توطئه، توهین، تقابل و ستیزهجویی با ایران انقلابی که بر ذهن ایرانیان برای همیشه حک شده است، باید این سوال را از هواداران گرایش به سوی واشنگتن پرسید که در آمریکا چه رخ داده و چه چیز تغییر کرده که در ایران باید رویکردی دیگرگون بهصورتی متقابل در پیش گرفته شود.
برخی با اشاره به شعار «تغییر» رئیسجمهور کنونی آمریکا که موجب به قدرت رسیدن وی در سال ۲۰۰۸ شد در جستوجوی نشانههای این تغییر در رابطه ایران و آمریکا بودهاند یا اینکه روی کار آمدن دموکراتها در کاخ سفید را در مقایسه با رهبران جنگ طلبی چون «جورج دبلیو بوش» عاملی برای زدودن اختلافات دوجانبه بین تهران و واشنگتن تلقی کردهاند. این درحالیاست که تغییر نه در ماهیت سیاستهای آمریکا بلکه در وضعیت این کشور در عرصه بینالملل رخ داده است.
آنچه مشخص است اینکه راهبرد کلان آمریکاییها برای خارج شدن از باتلاق خاورمیانهای و تمرکز بر تقابل با چین به عنوان اصلیترین رقیب جهانی واشنگتن در قالب استراتژی «ثقل آسیایی» بر تمایل آمریکاییها برای کاستن از سطح مخاصمه با قدرت اول منطقه بیتأثیر نبوده است. ضمن اینکه هزینههای بسیار تقابل با تهران بر سر برنامه صلحآمیز هستهای و پابرجا نگاه داشتن ساختار تحریمها و همچنین به نتیجه رساندن مسأله ایران هستهای به عنوان مهمترین پرونده سیاست خارجی دولت اوباما سبب شد خروج از این بنبست به موضوعی حیاتی برای آمریکاییها تبدیل شود ضمن آنکه طی دهههای گذشته عملاً هیچ تفاوتی بین دموکراتها و جمهوریخواهان در زمینه رفتارهای مستکبرانه و خصمانه، کارشکنی و بدعهدی در قبال ایران وجود نداشته است. در این زمینه صدور فرمان حمله نظامی به طبس و بدعهدی بر سر آزادسازی جاسوسان فعال در سفارت آمریکا از سوی «جیمی کارتر» و گسترش تحریمهای ضد ایرانی در زمان «بیل کلینتون» و اوباما و تداوم تهدیدهای پوشالی، نمونههایی از اقدامات خصمانه دموکراتهاست.
با توجه به رویکردها و مواضع آمریکاییها در گذشته و حال و نقشههای راه آینده میتوان گفت هیچ تغییری در نوع نگاه رهبران این کشور به واقعیتی چون ایران انقلابی پدید نیامده و حتی برخی ناظران بر این باورند رهبران واشنگتن از دل مذاکرات هستهای و از طرقی چون تحدید توان نظامی و موشکی ایران به دنبال تضعیف موقعیت و توان جمهوری اسلامی در درازمدت هستند.
جدا از مولفههای مربوط به روابط فیمابین، ماهیت «سیاست آمریکایی» در جهان بر پایههایی چون حمایت از رژیم اشغالگر قدس و صهیونیستهایی که خود صحنهگردانان عرصه سیاست در واشنگتن هستند، همچنین استثمار ملتهای جهان و نمایندگی فرآیند استکبار در صحنه بینالمللی نقاط تقابلی هستند که با توجه به عناصر هویتی نظام جمهوری اسلامی که بر نفی استکبار، حمایت از مظلومان جهان و عظمت اسلام و مسلمین مبتنی است هرگز قابل جمع نیست. با توجه به این واقعیت، حتی توافقهای محدود و موقت نمیتواند چشماندازی از وضعیت مطلوب عدهای را محقق سازد که هرگز ژرفا و فلسفه شعار مرگ بر آمریکا را درنیافته و نمییابند و در اوهام خود، خیال دوستی با جهانخواران را میپرورانند.
از این رو هشدار اخیر رئیسجمهوری در جمع مردم کردستان مبنی بر لزوم «خانهتکانی اتاقهای سیاسی آمریکاییها» در قبال ایران حتی در صورت پاسخ مثبت رهبران واشنگتن بیفایده خواهد بود، زیرا این اتاق برای تغییر واقعی رفتار آمریکاییها نیاز به ویرانی و بازسازی خواهد داشت که در عمل ناشدنی است. پایان سخن آنکه در باغ سبز نشان دادن به آمریکا در هر زمان معنایی جز روی خوش نشان دادنی خوشخیالانه و کورکورانه به حکومتی درندهخو با چنگالهایی آمیخته به خون ملت ایران نخواهد داشت.
ابراهیم مفیدیان نایینی