در رسوايي2 همان دغدغه هميشگي را که در فيلمهاي قبلي هم وجود داشت، بهنحوي تکرار کردهايد يعني انتقاد از اوضاع اقتصادي و عدالت اجتماعي. آيا فکر ميکنيد اين مضمون هنوز هم تازگي دارد و چنين مقولههايي اصلا امکان تحقق دارند؟
با ظهور امام زمان انشاءالله زمانش تمام خواهد شد و عدالت برقرار ميشود و ديگر نيازي به نقد اجتماعي به اين نحو نيست. يعني عدالت مطلق آن زمان برقرار ميشود و بقيه عدالتها نسبي است و تا آن زمان هم که عدالت نسبي است برخي بايد بهعنوان يک ذرهبين و آسيبشناس در جامعه عمل کنند.
در آخرين فيلم شما صراحت بيان در معضلات اجتماعي خيلي بيشتر شده است. چرا زبانتان تيزتر شده و فکر ميکنيد برخي موارد را بايد صريحتر بگوييد؟ بهنظر داستان فيلم خيلي برايتان مهم نبوده و بيشتر دنبال بيان معضلات و مشکلات اجتماعي بودهايد. آيا اين تحليل درست است؟
خطري که الان احساس ميکنم به مراتب جديتر از 12 سال پيش است که «فقر و فحشا» را ساختم. يا به مراتب خيلي جديتر از 10 سال قبل بود که در نشريه مينوشتم يا در خيابان بر سر مسئولين داد ميزديم که مواظب باشيد! دارد اتفاقي ميافتد. «رسوايي2» حالا ميگويد که اتفاق افتاده و به همين دليل تند و تيزتر است و شايد بتوان گفت اينجا بهنوعي مخاطبم فقط مخاطب خاص نيست و تنها نميتوان هميشه توپ را در زمين مسئولين انداخت بلکه خودِ ما هم در اين جامعه قابل نقد هستيم. با کنار گذاشتن اخلاقيات، عدم احترام به پدرومادر و بزرگتر و.. اينها خيلي به مسئولين ربط ندارد که گردن استکبار و مسئولين بيندازيم! بلکه به خودِ مردمي برميگردد که ديگر نسبت بههم رحم نميکنند.
در رسوايي2 با قدرت به معناي کساني که امور اجرايي را در دست دارند زاويه جدي داريد، علت اينکه آنان را اينگونه صريح آماج نقد خود قرار دادهايد، چيست؟
تعبيري که امام (ره) از هنر متعهد دارد همين است؛ هنري است که بيانگر جنگ فقر و غني باشد. بيانگر بيعدالتي و احقاق حق مظلوم باشد و اين رسالت کسي است که مدعي هنر است و بايد اين حرفها را بزند. نه براي خوشايند ضدانقلاب و دشمن بلکه نقد درونگفتماني است.
بعد هم براي اينکه نشان داده شود نگاه مصلحانه است، فيلم در يک شهر فرضي روايت ميشود. مناسباتش هم فرضي است و اين شهر ناکجاآبادي است که شايد متعلق به 10 سال بعد باشد.
يک مسئله که تقريبا در تمام ساختههاي شما وجود دارد، بحث نگاه تند منتقدان است، بهنظر شما اين نگاه ريشه در چه چيزي دارد؟ فکر ميکنيد منتقدان با تغيير شما از يک روزنامهنگار در دهه 60 و 70 به کارگرداني در دهه 80 و 90 چگونه بايد مواجه شوند؟
فکر ميکنم 10 سال ديگر طول ميکشد و اگر زنده باشم و فيلم بسازم آنوقت شروع به نقد منصفانه اثر ميکنند؛ الان توقعي ندارم اين اتفاق بيفتد. من در حوزه روزنامهنگاري هم که بودم، سيبل رفقا و همفکران و طيفهاي مختلف بودم چون نشريهام تريبون همه آدمها بود، تريبون کساني که حتي خودِ مرا قبول نداشتند اما اقتضاي ژورناليست بودن طوري است که آن را طوري طراحي کني که زبان رسمي همه باشد. همين الان هم معتقدم که آن زمان درست کار ميکردم ولي هزينه همه آنها را بايد ميدادي چون يک تريبون رسمي بودي. وگرنه خيلي آدمها بودند که ممکن بود رفتارهاي تندتري از خود نشان دهند ولي معمولا کسي به اين افراد کاري ندارد. من فقط حرف تندتري ميزدم.
گاهي اوقات خودِ اثر براي من مهم نيست بلکه مهم اين است که راهي را باز ميکنم. روزي که با «فقر و فحشا» فيلم ساختم يا حتي قبلتر، آن روزي که نشريه «شلمچه» تنها نشريه چهاررنگ سياسي ايران در کنار «همشهري» بود، به خيلي از آدمهايي مثل خودم جرات دادم که ميتوان نشريه مستقل داشت و بايد به اين سمت رفت. آدمهايي که احساس کردند وقتي فلاني ميتواند نشريه داشته باشد پس ما هم ميتوانيم. در سينما هم همين کار را کردم و بعدا صدايش درميآيد که البته الان در حال درآمدن است. روزي که «فقر و فحشا» را با يک دوربين هنديکم ساختم، به آدمهايي که مثل من فکر ميکنند و بهجاي نقد ديگران به فکر توليد اثر ميافتند، دل و جرات دادم تا بهجاي غر زدن ـ اگر راست ميگويند ـ خودشان وارد ميدان شوند. مسلما آن طرف ميز ايستادن و نقدکردن ديگران خيلي آسانتر است. وقتي اين طرف بياييد، آماج نقدها قرار ميگيريد و آنوقت ببينيد که ما چند مَردِه حلاجيم.
کاري که من کردم مهمتر از فيلمسازي است و در واقع يک جريانسازي از فيلمسازي است که امروز هر کسي احساس ميکند ميتواند براي خودش يک دهنمکي باشد. شايد هم نگويند ولي همان کار را دارند انجام ميدهند که در فيلمها و سبکها و سبک مستندسازي و سينماي داستانيشان مشهود است. بنابراين فکر ميکنم به آنچه ميخواستم رسيدهام.
مواجهــه جشنـــواره بــــا فيلمهاي شما خيلي مواجهه حمايتگرايانهاي نبود. چه اصراري داريد که فيلمهايتان حتما در جشنواره باشد؟
همينها که آنقدر از فيلمهاي من ناراحت ميشوند، خودشان هم براي ديدن ميآيند. حتي اگر فيلم ساعت دو نيمهشب هم اکران شود تا آن موقع مينشينند. شاهد گريهها و دستزدنهايشان بودهام. اما بيرون که ميروند قلمشان تبديل به فحش ميشود! آنها به فحش به من عادت کردهاند. اگر من نباشم کسي نيست به او فحش بدهند.
نمايش فيلم در سينماهاي مردمي و سينماي رسانه چطور بوده است؟
نمايش در سينماهاي مردمي عالي بود و در همه نوبتها تقريبا سالن پر بود و در برخي سئانسها هم مردم حتي روي زمين نشسته بودند و فيلم را ميديدند. با توجه به اينکه اين فيلم با فيلمهاي قبليام متفاوت بود اما واکنشها خوب بود و نکات فني و جلوههاي ويژهاي که براي اولينبار در سينماي ايران اتفاق ميافتاد براي مردم جالب توجه بود و دربارهاش حرف ميزدند.
اما اکران در برج ميلاد خوب نبود. اولا زمان نمايش مانند فيلم معراجيها نيمهشب قرار داده شده بود و حتي ميشد به آن گفت بامداد روز بعد! از ساعت نمايش ناراضي بودم؛ چون همه از صبح چند فيلم ديده بوند و ديگر حوصلهاي نمانده بود براي فيلم ديگري. با وجود اين، طبقه پايين سالن کاملا پر بود و بالکن هم يکي دو پارتش نشسته بودند. اتفاقا خيلي از تماشاکنندگان با فيلم همراه بودند و در سکانسهايي واکنش هم داشتند و کف هم زدند. به هر حال رفتار برخي از قبل هم قابل پيشبيني بود. آنها مخاطب نقدهاي درون فيلم را خودشان ميدانند و معترض ميشوند. در برخي رسانهها هم درباره ترک سالن در هنگام نمايش فيلم نوشتند که من خودم حاضر بودم و حداکثر 20 تا 30 نفر در خلال فيلم بيرون رفتند که دلايل مختلفي ميتواند داشته باشد.
نشست خبري چرا برگزار نشد؟
يکي از دلايلي که به ساعت اکران فيلم اعتراض داشتم همين بود. وقتي عوامل فيلم تا ساعت چهار صبح در برج ميلاد باشند ديگر صبح فردا به راحتي نميتوان دوباره آنها را براي نشست جمع کرد. اگر قرار باشد در دورههاي بعدي هم چنين ساعتي به نمايش فيلمم بدهند ترجيح ميدهم اصلا فيلمم اکران نشود.
چه کساني از فيلمهاي شما ناراحتند؟
من خوشحالم از اينکه فيلم خنثي نساختم و خدا نکند که هيچوقت به روزي برسم که فيلمي بسازم که جنگ خنثي، دين خنثي، روحاني خنثي و انقلاب خنثي را بخواهم نشان بدهم که ديگران برايم کف بزنند. فيلمهايي که در همين جشنواره هم هست.
در مورد مسائل فني هم بگويم که همان بهتر دوستان با چراغ خاموش از فيلمهاي من تقليد کنند و ناشيانه از مفاهيم فيلمهاي من فيلم و سريال بسازند. چه زماني که از صحنههاي جنگي اخراجيها کلي تقليد شد و چه حالا که خواهيم ديد چگونه از جلوههاي ويژه رسوايي2 در آينده تقليد خواهد شد و چطور جريان جديدي در سينما در اين زمينه راه خواهد افتاد.
در آخر لازم است بگويم مطمئنا مخاطب بيغرض در اکران عمومي نشان خواهد داد که اين افراد نه مردم را ميشناسند نه سينما را. البته اين افرادي که گفتم عده معدودي هستند که برايشان سينما با رينگ بوکس فرقي نميکند!