توصيه به ديگران
۰
شنبه ۳ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۲۳
ای حسن دوّم آل عبا // شاه دو عالم تویی و من گدا
امام حسن عسکری علیه السلام یازدهمین پیشوای شیعیان می باشد. پدرش امام دهم حضرت امام هادی علیه السلام و مادرش بانویی شایسته به نام «حدیثه» می باشد.
ای حسن دوّم آل عبا // شاه دو عالم تویی و من گدا
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز امام حسن عسکری علیه السلام یازدهمین پیشوای شیعیان می باشد. پدرش امام دهم حضرت امام هادی علیه السلام و مادرش بانویی شایسته به نام «حدیثه» می باشد.

حضرت امام حسن عسکری علیه السلام به دستور خلیفه عباسی مجبور به سکونت در سامراء و در محله عسگر، (نظامی) سکونت گزیدند لذا به همین دلیل ایشان ملقب به عسکری شدند.

آن حضرت 23 ساله بود که پدرش امام هادی علیه السلام به شهادت رسید. و حضرت عسکری علیه السلام به امامت رسیدند و مدت امامت آن حضرت 6 سال بود.

در مدت کوتاه امامت خویش با سه نفر از خلفای عباسی: المعتزه بالله، المهتدی بالله، المعتمدبالله، معاصر بود که شدیداً از جانب این خلفا تحت فشار و محدودیت بود بطوریکه علاوه بر سکونت اجباری در محله نظامی حتی آن حضرت را در زندان نیز محبوس نمودند.

سرانجام آن حضرت در سال 260 هجری قمری به شهادت رسید و در خانه خود در سامراء در کنار مرقد مطهر پدر گرامیش به خاک سپرده شدند.




#امام_ حسن_عسکری_علیه_السلام

 
ای عزیز دل زهرا پسرم مهدی جان
سوخت از زهر هلاهل جگرم مهدی جان
 
 دوست دارم که به دامان محبت بنهی
از ره مهر و محبّت تو سرم مهدی جان
 
معتصم داد به من زهر که با خوردن آن
شمع سان سوخت ز پا تا به سرم مهدی جان
 
موقع دادن جان از اثر زهر جفا
روز شد تیره به پیش نظرم مهدی جان
 
ز آتش زهر جفا گر چه به خود می پیچم
یاد آن سینه و آن میخ درم مهدی جان
 
داد زهار بستان زان دو نفر روز ظهور
سوختند آن دو نفر برگ و برم مهدی جان
 
روز موعود تو از ثانی نامرد بپرس
کرد نیلی ز چه روی قمرم مهدی جان
 
پهلوی مادر ما را بشکست و بشکست
زین جنایت به خدا بال و پرم  مهدی جان
 
دل ژولیده از این ماتم عظمی خون شد
ای عزیز دل زهرا پسرم مهدی جان

#مرحوم_ژولیده_نیشابوری




#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام

دسته گل باغ رسالت حسن
سیزدهم لاله ی عصمت حسن
هم پسر ده گهر سرمدی
هم پدر منجی امّت حسن
چون پدرت حضرت هادی شدی
مطلع خورشید هدایت حسن
برده ای از جدّ رئوفت جواد
ارثیه ی بخشش و رأفت حسن
مِهر تو و بغض عدویت شده
شرط قبولی عبادت حسن
شکر خدا که شده از کودکی
ذکر تو روی لبم عادت حسن
فخر من این است که شد منصبم
نوکر تو تا به قیامت حسن

کرده دلم را غم عشق تو پاک
یا حسن عسکری روحی فداک

ای که برای دو جهان زیوری
مخزن نور قمر آخری
در تو خداوند عیان شد به حق
جلوه گر هر صفت داوری
گر که بگیری به کفت ذوالفقار
در وسط رزم یل حیدری
جار زنم کوری عباسیان
بر همه ی اهل جهان سروری
ترس ندارم ز قیامت دگر
در صف محشر تو مرا می خری
کاش شود با نظرت قسمتم
در حرمت تا به ابد نوکری
کی تو مرا زائر خود میکنی
سیّدنا یا حسن عسکری

در حرمت شد دم هر سینه چاک
یا حسن عسکری روحی فداک

ای حسن دوّم آل عبا
شاه دو عالم تویی و من گدا
لایق مدح تو نباشد کسی
ذاکر تو نیست کسی جز خدا
عرش بُود قسمتی از صحن تو
شد حرمت جنّت اهل ولا
قبله ی قلب همه ی شیعه هاست
چار مزار حرم سامرا
ای پدر حضرت صاحب زمان
بهر ظهور پسرت کن دعا
ما که نداریم به جز او کسی
اوست فقط بر همگان مقتدا
روی لب ما شده این زمزمه
ای پسر عسکری ،مهدی بیا

کاش شوم گوشه ی صحن تو خاک
یا حسن عسکری روحی فداک

#علی_مهدوی_نسب



#امام_حسن_عسکری_ علیه_السلام

از ابتدای گدا بودنم گدای توام
غلامزاده ام و نوکر سرای توام

ز کودکی فقط از کوچه تو رد شده ام
غریبگی نکن اینقدر! آشنای توام

مرا بزرگ نکن!کوچکت شدم کافیست
طلا برای چه وقتی که خاک پای توام؟!

 به آفتاب قیامت چکار دارم من؟!
هزارشکر که در سایه ی عبای توام

دخیلمو به ضریح جدید بسته شدم.
برای هیچکسی نیستم برای توام

پرم شکسته پر دیگری تفضل کن
هوایی سحر گنبد طلای توام

به کربلا و مدینه به کاظمین قسم
گدای دربه در شهر سامرای توام

چقدر خوب که پای شماست نوکریم
خوشم که سفره نشین امام عسکریم

به آب خشکی لبهای تو شرر زده است
تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است

شبیه فاطمه دستار بر سرت بستی
چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟!

تمام صورت و دشداشه تو خاکی شد
زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است

تمام حجره برایت گریز سوختن است
غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است

کسی به پیش نگاهت زن تو را که نزد؟!
درِ سرای تورا کِی چهل نفر زده است؟

نه چشمهای‌ نوامیس تو به مردم خورد
نه هیچکس به نوامیس تو نظر زده است

نه تازیانه بدست‌ کسی ست در کوچه
نه دختران تورا موقع گذر زده است

نه هیچکس به گلوی تو خنجری انداخت
نه هیچکس به سر دخترت سپر زده است

اگرچه شهر غریبی ولی کفن داری
نرفته ای ته‌ گودال پیرهن داری

سیدپوریا هاشمی




#امام_حسن_عسکری _علیه_السلام

من آن مسافرم که دو چشمم بهاری است
بارانِ غربتم به روی گونه جاری است
من آن مسافرم که ز اجداد اطهرم
غربت برای زندگی ام یادگاری است
سهم من از تمامیِ دنیاست جام زهر
سهم دو دیدهء پسرم بی قراری است
پهلو شکسته مادرم آمد به سامرا
ایام ماتم و محن و سوگواری است
دردی عجیب پیکر من را فرا گرفت
ضعفی نشسته در تنم این زهر ، کاری است
من می روم به دیدهء خونبار ، سامرا
گردیده کربلای من انگار ، سامرا

زهری که خورده ام به تنم التهاب ریخت
رنگم پرید و بر رخ من ماهتاب ریخت
سوزاند زهر معتمد از پای تا سرم
زهرش شراره بر جگرم بی حساب ریخت
تا اینکه دست و پا بزنم هم رمق نماند
از بس  توان ز پیکر من با شتاب ریخت
این غم عذاب داد مرا تا در آن میان
دیدم به چهرهء پسرم اضطراب ریخت
می خواستم که آب بنوشم ز تشنگی
از دستهای بی رمقم ظرف آب ریخت
من که ز دست مهدیِ خود آب خورده ام
یاد حسین کردم و صد بار مرده ام

ساعات آخر است ، من انگار می روم
با دیدهء تر و تنِ تبدار می روم
دنیا به یادِ کوچه برایم جهنم است
با یاد مادر و در و دیوار می روم
ببیهوده نیست فصل جوانی خزانی ام
قامت خمیده از غم مسمار می روم
در سامرا به یاد مدینه نفس زدم
با داغ روضه های شرربار می روم
نام دو جا همیشه ز غم می کشد مرا
هر بار که به " کوچه"  و  " بازار "  می روم
ما اهل بیت حامل فریاد زینبیم
لحظه به لحظه وهمه جا یاد زینبیم

در بسترم من و به سرم مادرِ حسین
گردید خاک کرببلا بستر حسین
من سر به دامن پسر خود گذاشتم
ای وای بر حسین و علی اکبر حسین
فرزند من کنار من است و دلم شکست
بر حالت حسین و علی اصغر حسین
اینجا جسارتی به من و پیکرم نشد
در زیر دست و پاست ولی پیکر حسین
والله قلب عمۀ ما تکه تکه شد
هر دفعه ای که دید به نیزه سر حسین
پامال شد به روی زمین جسم جدِّ من
اشکش چکید هر که شنید اسم جدِّ من

مهدی مقیمی




#امام_حسن_عسکری_علیه_السلام

آن کعبه ای که صاحب کعبه دچارش شد
قسمت نشد حاجی شود، حق بی قرارش شد

یک روز بین شیرها الله اکبر گفت
شیر درنده محو او گشت و دچارش شد

اسب چموشی را لگام انداخت...نازش کرد...
آن اسب رامش شد، سپس آقا سوارش شد

وقتی سه سال آقای ما در بین زندان بود
یعنی سه سالِ سخت، غربت... یارِ غارش شد

در روزها، در کنج زندان روزه داری کرد
شب ها مناجات و نماز و گریه کارش شد

گرچه دل تاریک و سنگی داشت زندان بان
آقا دعایش کرد تا تقوا نثارش شد

تا معتمد فهمید با زندان حریفش نیست
با جام زهری سویش آمد... سفره دارش شد

مسموم شد آقا، میان حجره اش افتاد
بر خاک چنگی می زد و دلتنگ یارش شد

از تشنگی آبی طلب کرد از غلام اما
مانع ز نوشیدن دو دست رعشه دارش شد

شکر خدا فرزندش آمد این دم آخر
دیدار رویش روزی چشمان تارش شد

این جا امام عسگری در بین این حجره...
...جان کندنش بر روی پایِ یادگارش شد

در کربلا اما همین که جد او افتاد
قاتل به روی سینه، یارِ احتضارش شد

رحمی به کهنه جامه اش حتی نکردند و...
...دست کسی غارتگر آن یادگارش شد

سالار زینب را میان خون رها کردند
گرمای سوزانِ بیابان سایه سارش شد

زینب اسیری رفت و جای یک کفن آخر...
...تکه حصیری بر تن شاه و نگارش شد

محمدجواد شیرازی
کد مطلب : 289194