توصيه به ديگران
۰
پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۲۴
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر // یا ایهاالجواد تصدق علی الفقیر
دل اهل ایمان عزاخانه شد // همه ملک امکان عزاخانه شد // سیه پوش ماتم شده کاظمین // مدینه، خراسان عزا خانه شد
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر // یا ایهاالجواد تصدق علی الفقیر
Share/Save/Bookmark
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز آخر ماه ذیقعده مصادف است با شهادت جگر گوشه ثامن الائمه علیه السلام ابن الرضا آقا جواد الائمه علیه السلام. ضمن تسلیت به ساحت مقدس قطب عالم امکان مولا امام زمان ارواحنا فداه اشعار زیر را تقدیم شما خوبان می نماییم:


#جواد_الائمه🏴
 
چون نهالی که در آتش ثمرش می سوزد...
مثل مرغی که همه بال و پرش می سوزد...
 
سم اثر کرده و هی پا به زمین می کوبد
وسط حجره جوانی جگرش می سوزد
 
نجف و مشهد و قم، سوخت ز هرم آهش
می کشد آه و همه دور و برش می سوزد
 
دست و پا می زند و دور و برش میخندند
رفته گودال... دو چشمان ترش می سوزد
 
وسط هلهله ها آه کشیدن سخت است...
وای دارد حرمی در نظرش می سوزد
 
دختری دید...که بر خیمه پناه آورده...
دید در غارت خیمه، سپرش می سوزد
 
روضه شام چرا زیر لبش می خواند ؟
آتش افتاده به عمامه سرش می سوزد...
 
گفت: یا فاطمه در لحظه ی آخر، انگار
داشت می دید، که یک خانه، درش می سوزد...
 
هاتفی برد به مشهد، پسرت را کشتند...
پدرش سوخت که دارد پسرش می سوزد
 
#حامدفلاحي راد



#امام جواد #مرثیه امام_جواد
 
 
همسری نامهربان، بال و پرم را زخم‌ کرد
طعنه هایِ بی حسابش،شهپرم را زخم‌ کرد
 
«العطش»گفتم که یک جرعه رسد آبِ حیات
این تقلّا ها ، تمامِ پیکرم را زخم‌ کرد
 
حال و روزم‌ را نظاره کرد زهرایِ بتول
دیدنِ من، قلبِ زهرا مادرم را زخم‌ کرد
 
رویتِ ماهِ کبودی که ملاقات آمده..
عاقبت هم پلک و هم چشمِ ترم را زخم‌ کرد
 
می برند این جسمِ زارم‌ را به سویِ پشت بام
پلّه هایِ تیزِ این خانه ، سرم را زخم‌ کرد
 
چون عمویم«مجتبی» خیلی غریبم شیعیان
خاطراتِ بینوایی، دفترم را زخم‌ کرد
 
با لبِ تشنه چنان جدّم حسین جان می دهم
تشنگی بدجور کلِّ حنجرم را زخم‌ کرد
 
شاعر:  #محسن راحت حق



امام جواد #مرثیه امام_جواد
 
 
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر
یا ایهاالجواد تصدق علی الفقیر
 
حس کرده است ثروت عالم به دست اوست
وقتی گرفته است تو را در بغل فقیر
 
این گوشه چشم توست که اکسیر اعظم است
با یک نگاه تو به غنی شد بدل فقیر
 
از حداکثر همه سر بوده هر زمان 
از تو رسیده است به حداقل ، فقیر
 
از دیگران اگر چه شنیده کرم ، ولی
دیده همیشه لطف تو را در عمل فقیر
 
با دست پر به خانه ی خود رفته هر زمان
با دست خالی آمده در این محل فقیر
 
(( دارایی کریم به منزل نمی رسد ))*
درباره ی تو ساخته ضرب المثل فقیر
 
از آن زمان که لطف تو را دید تا ابد
شد زندگی تلخ به کامش عسل فقیر
 
شاعر: #مجتبی_خرسندی  * محمد سهرابی



#امام جواد #مرثیه امام_جواد
 
در دست تو عیار کرم می شود زیاد
در سایه سار اسم تو کم می شود زیاد
 
نوبت به گفتن از سر زلفت که می شود
بی شک شهید اهل قلم می شود زیاد
 
مثل نفس برای رضایی که بی گمان
در بازدم علاقه به دم می شود زیاد
 
در مسلک جواد اگر قول جود رفت
وقت وفای وعده رقم می شود زیاد
 
باب الجواد چیست که در بین زائران
آن جا که می رسند قسم می شود زیاد
 
باب الجواد چیست که هر کس از آن گذشت
در چشم هاش شوق حرم می شود زیاد
 
من مانده ام که مثل تو در بین اهل بیت
از زن چرا به مرد ستم می شود زیاد؟
 
در چشم سرمه ایِ  گهرشاد دم به دم
شادی افول کرده و غم می شود زیاد
 
وقتی که اُمِّ رذل تأسّی به جعده کرد
در فکر او علاقه به سم می شود زیاد
 
حالا مسیر روضه به جایی رسیده که؛
پیش امام چار قدم می شود زیاد
 
گودال نیست حجره اش اما به پیکرش
از ضرب تیر و نیزه ورم می شود زیاد 
 
گاهی شبیه اکبر و چون قاسم اینچنین؛
هم می شود خلاصه و هم می شود زیاد
 
شاعر: #مهدی_رحیمی



#امام جواد #مرثیه امام_جواد
 
دل اهل ایمان عزاخانه شد
همه ملک امکان عزاخانه شد
سیه پوش ماتم شده کاظمین
مدینه ، خراسان عزا خانه شد
 
جوادالائمه یا ابن الرضا
 
به تبعید او تا فلک سر نهاد
غریبی بابایش آمد به یاد
مدینه خدا حافظی کن به اشک
شبیه رضا با امام جواد
 
جواد الائمه یا ابن الرضا
 
مدینه بگو با رسول خدا
نظر کن به بغداد و برگو چرا ؟
که فرزند او تشنه جان می دهد
که فرزند او می زند دست و پا
 
جواد الائمه یا ابن الرضا
 
مدینه خبر ده تو بر مادرش
چه کرده عدو با دل اطهرش
بگو چون تو شد در جوانی شهید
بگو چون حسن پاره شد جگرش
 
جواد الائمه یا ابن الرضا
 
شاعر: #میثم مومنی نژاد



#امام جواد #مرثیه امام_جواد
 
بردار از خاکِ  کفِ حُجره سَرَت را
از بی کسی کمتر صدا کُن مادرت را
 
اینجا جوابِ ناله‌هایت نیش‌خند است
اصلاً نمی‌فهمند چشمانِ  تَرَت را
 
با هلهله با پایکوبی خنده کردند
سوزِ صدای خسته‌ی بی جوهَرَت را
 
آهِ جگر سوزَت امانت را بُریده
اتش زدی با سرفه‌ات دوروبَرَت را
 
حتی  توانِ  ایستادن  هم  نداری
قوّت نداری وا کُنی بال و پَرَت را
 
پیداست از حالِ وَخیمت زَهر بدجور
آتش زده باغِ گُلِ نیلوفَرَت را
 
داری به خود می‌پیچی اما حیف اینجا
چشمی نمی‌بارَد دلِ غَم پروَرَت را
 
باید که تنها در غریبی بگذرانی
در خانه‌ی خود لحظه‌های آخرَت را
 
در پیشِ رویت آب را رویِ زمین ریخت
می‌بینی آقا دشمنیِ همسَرَت را ؟
 
بی حرمتی شد به مقامت باز هم شُکر
خنجر نزد بوسه ضریحِ حنجَرَت را
 
میدانم اما شرم دارم که بگویم
بُردند پشتِ بامِ خانه پیکرَتَ را
 
شاعر: #محمدحسنبیات_لو
کد مطلب : 266531