یا حسین؛ تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد // توحید در نهایتِ خود آشکار شد

19 فروردين 1398 ساعت 16:09

خوش به حال دل من مثل تو آقا دارد // بر سرش سایه ی آرامش طوبا دارد // با شما آبرویی قدر دو دنیا دارد پای این // عشق اگر جان بدهم جا دارد


به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز صبح روز سوم شعبان سال چهارم هجری، شهر مدینه میزبان کودک نورسیده‌ای بود که در خانه‌ی علوی چشم به جهان گشود و بعدها به "سیّدالشهداء" ملقّب شد.

امام حسین (علیه السلام) 58 سال عمر کردند, هفت سال از عمرشان را در زمان پر برکت جدش رسول خدا (صلی الله و علیه و آله) و 37 سال در زمان پدرشان امیر المومنین و 47 سال از عمر خویش را در زمان برادر بزرگوارشان امام حسن (علیه السلام) سپری نمودند و مدت خلافت ایشان 11 سال بوده است.

در قلب پیامبر(صلی الله و علیه و آله)

عمران بن حصین می گوید: روزی پیامبر اکرم(صلی الله و علیه و آله) به من فرمودند: «ای عمران! هرچیزی در دل جایگاهی دارد، اما هیچ چیز همانند این دو جوان (امام حسن و امام حسین علیهم السلام) در قلب من از منزلت برتر و بیشتری برخوردار نیست.»
عمران می گوید: عرض کردم یا رسول الله(صلی الله و علیه و آله) چه چیزی موجب شده که این همه آن دو بزرگوار را دوست می دارید؟ حضرت فرمودند: «ای عمران آنچه بر تو پوشیده بسیار بیشتر از آنی است که به آن اطلاع پیدا کرده ای، خداوند متعال به من دستور داده که این دو را دوست داشته باشم.»


#مدح_امام_حسین 
 
 
خوش به حال دل من مثل تو آقا دارد
بر سرش سایه ی آرامش طوبا دارد
با شما آبرویی قدر دو دنیا دارد
پای این عشق اگر جان بدهم جا دارد
 
آدم تو شده ام با تو سر افراز شدم
یعنی از موهبت داغ تو آغاز شدم
 
چه کسی گفت پریشان نشدن خوب تر است
مدیون لب جانان نشدن خوب تر است
دم به دم گریه ی باران نشدن خوب تر است
ظرف یک ثانیه توفان نشدن خوب تر است
 
هر کسی گفته غم نام ترا نشنیده
حرفی از سلسله احکام ترا نشنیده
 
قبل از اینکه برسی اشک همه در آمد
یعنی از معجزه ات کوثر دیگر آمد
بر سر بال و پر سوخته ها پر آمد
شاه از در نرسید این همه نوکر آمد
 
دست بر سینه به فرمان نگاهت دارند
سر روی آینه ی تربت راهت دارند
 
ما که هستیم ،تو را قلب خدا میخواهد
خوب ها هیچ که هر بی سر و پا میخواهد
اشک حاجت که بهانه است تو را میخواهد
پشت در هم بروی باز گدا میخواهد
 
چشم پر شرم کرم خانه خرابش بکند
وای یکبار شده یار خطابش بکند
 
ای مناجات پر از عاطفه های عرفه
دست بالا ببر ای مرد خدای عرفه
تا که شرمنده شود جای به جای عرفه
از صدای سخن عشق دعای عرفه
 
خوشتر از صوت دل انگیز ترا نشنیدیم
یادگاری است که در هیچ کجا نشنیدیم
 
من اگر در حرم روضه نبارم چه کنم
دست من نیست که از فصل بهارم چه کنم
از ازل خدمت تو  شد سر و کارم چه کنم
تا محرم شب و روزم نشمارم چه کنم
 
همه اجداد من آواره ی آل تو شدند
یک به یک ایل و تبارم همه مال تو شدند
 
وسط روز دهم زمزمه ی باران بود
جنگ بین همه ی کفر و همه ایمان بود
کار تو منجی انسانیت انسان بود
کار تو کار نبوده ست که کارستان بود
 
نور حق از افق خاک تو در می آید
فقط از دست تو این معجزه بر می آید
 
داغ چشمان تو گلهای معطر داده
کربلا سوخت ولی از نفست بر داده
دست هایت به خدا اکبر و اصغر داده
به سر نیزه بی حوصله هم سر داده
 
سر به داری که شبیه تو شود آخر کیست
هیچ کس پیش تو محبوب تر از زینب نیست
 
 سر به زیرند پس از بی سریت گردن ها
بعد عریانی تو وای به پیراهن ها
خاک بر حال و به فردا به همه بعدا ها
تف بر این زندگی مرده  به این آهن ها
 
بعد تو هیچ نداریم علم را بفرست
منتقم صاحب آن تیغ دو دم را بفرست
 
🔸شاعر: #علیرضا_لک



#ولادت_حضرت_ارباب_علیه_السلام
 
#چشم_تو_روشن_زهرا_سلام_الله_علیها
 
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایتِ خود آشکار شد
 
با روی کار آمدن رویت،آفتاب؛
از کار سَروَری جهان برکنار شد
 
اینگونه صبح سوم شعبان به خاطرت
هر سال از طلوع خودش شرمسار شد
 
یعنی که با طلوع تو پنجاه و هفت سال
خورشید در غروب خودش خانه دار شد
 
با علت سپید و سیاهی چشم تو
پلکت دلیل گردش لیل و نهار شد
 
درمجلسی که گیسوی تو درس میدهد
بوی بهار موی تو شرح بِحار شد
 
نام حسین پهن شد و بین سین آن
جبریل شد زمینی و فُطرس شکار شد
 
ترویج گشت در شب میلادت این مَثَل
گاهی گلی بهانه ی فصل بهار شد
 
گفتم «حسین» پس همه‌ی قُم قُمار شد
گفتم «حسین» مِی وسط خُم خُمار شد
 
با یا غفور و یا احد و یا صمد نشد
با «یاحسین» نَفْس ولیکن مهار شد
 
«وحشی بافقی» اگر «اهلی» شد از تو شد
«انسانی» فخیم غمش «سازگار» شد
 
هم یا حسین بوی «گلاب وگل» آفرید
هم یا حسین ریشه ی «نخل» چهار شد
 
مجبور بودم از تو بگویم در این غزل
این جبر درنهایتِ امر،اختیار شد
 
دستی که سجده تکیه برآن کرد پیش تو
درکربلا ز خاک درآمد مِنار شد
 
نگذاشت هیچگاه عبا روی دوش خویش
هرکس به روضه ی علی اکبر دچار شد
 
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ
 
#مهدے_رحیمے_زمستان


اباعبدالله الحسین علیه السلام🌹
 
هرکسی دنبال دنیا رفت عزت را ندید
هرکسی با عشق بد تا کرد جنت را ندید
 
ساقه های عرش شاهدهای این حرف من اند
چشم هرکس خورد بر نور تو ظلمت را ندید
 
در زدیم و دستی آمد روزی ما را رساند
سائل اینجا لحظه ای رنگ خجالت را ندید
 
لطفشان حتی به یک تبعید رفته میرسد
مثل فطرس هیچ کس اینقدر رحمت را ندید
 
هر نفس پشت نفس مقروض اربابم ولی..
این بدهکار از طلبکارش شکایت را ندید!
 
هر سری بر دامنت آمد سعادت مند شد
هر سری محروم فیض ات شد سعادت را ندید
 
ما به پابوس شبیر از پیش شبّر آمدیم
با چه شوقی از برادر به برادر آمدیم!
 
تو می آیی و به محض آمدن گل میکنی
کربلا را تا ابد میخانه ی کل میکنی
 
از همین گهواره چشمانت به زهرا خیره شد
از همین آغاز بر زهرا توسل میکنی
 
در قنوتت ذکر پشت ذکر بالا میرود
دستهایت را به سمت آسمان پل میکنی
 
بین دو انگشت تو جایی به ما هم میرسد؟!
پس بهشتی بودن ما را تقبل میکنی؟!
 
پنجمین خورشید دنیایی و با این آمدن
پنج ضلع نور را رو به تکامل میکنی
 
ساکتی انگار نه انگار اصلا تشنه ای
شیر مادر خشک شد اما تحمل میکنی
 
معنی یک روح مانده در دو پیکر میشوی
آخرش سیراب انگشت پیمبر میشوی
 
شب رسیده وقت تاریکی است ماهت را بده
یک کم از لطف های دل بخواهت را بده
 
راه دوری آمدم از ری مزاحم میشوم
خسته ام آواره ام لطف پناهت را بده
 
گر بنا داری بیایی و خریدارم شوی
زودتر از لحظه ی موعود چاهت را بده
 
خودنمایی کردن من را ریا هرگز نبین
گوشه چشمی از تو میخواهم نگاهت را بده
 
آمدم مثل رسول ترک آقایی کنم
فرصت نوکر شدن در خیمه گاهت را بده
 
سال ها شعبان به شعبان زیر دِینت رفته ام
روزی سال گدای رو سیاهت را بده
 
خوشه ای انگور داد و از تو باغش را گرفت
شیخ جعفر شد کسی که از شما حلوا گرفت
 
عرش را دیدیم ما در آسمان کربلا
پس سر ما خاک شد بر آستان کربلا
 
پیش ما اوقات شرعی از اذان مأذنه است
گوش را دادیم تنها به اذان کربلا
 
در قیامت میزبانی میکند از کل خلق
هرکسی که بود یک شب میهمان کربلا
 
از زمین و آسمان آتش ببارد باک نیست
ما همه هستیم یک یک در امان کربلا
 
از جوان و پیر وقتی نذر گنبد میشویم
اسممان هم میشود پیر و جوان کربلا
 
چشم ما هر شب برایش میشود نهر فرات
گریه پشت گریه پای داستان کربلا
 
تو به دنیا آمدی پیغمبر ما گریه کرد
روضه گودال را تا خواند زهرا گریه کرد
 
جبرئیل آمد خبر آورد بلوا میشود
بر سر پیراهنی بد جور دعوا میشود
 
آنقدر نیزه می آید آنقدرها میرود
تا تن آقا شبیه یک معما میشود
 
یا غیاث المستغیثین روی لب می آورد
در جوابش تیر بین حلق او جا میشود
 
یک طرف با سنگ یا با چوب زخمش میزنند
یک طرف هم باز قد خواهری تا میشود
 
سنگها تیز است مثل تیغ میبُرّد سریع
چندتایی میخورد جسمش مجزا میشود
 
جنگ اگر پایان بگیرد طبل غارت میزنند
دیگر اینجا وقت حمله سوی زنها میشود..
 
نه فقط از عشق تو درما جنون می‌ریختند
انبیا پای مواسات تو خون می‌ریختند..
 
#سیدپوریاهاشمی

 
 
در مدینه سوم شعبان ز لطف کردگار
نوری از دامان زهرا شد بعالم آشکار
روشن از آن نور ساطع گشت صبح وشام تار
جشن شادی در زمین و آسمان شد برقرار
جبرئیل از سوی حق آمد حضور مصطفا
تا کلام ایزدی را گوید از راه وفا
 
 
 
گفت ای مرآت حق ای آفتاب کائنات
ای صفابخش دل قدّوسیان و ممکنات
بهر مولود تو آوردم ز حق نیکو صفات
نام او باشد حسین و منجی فلک نجات
از حسین سرچشمه گیرد چشمهٔ آب حیات
حل شود با دست پرفیضش تمام مشکلات
 
 
 
زادهٔ زهرا و سبط پاک ختم مرسلین
شاخص شخصیت مولا امیرالمؤمنین
علت ایجاد عالم از ثریا تا زمین
گشته مسرور از وجودش پیک رب ّالعالمین
قامتش طوبا و حسنش همچو عیسای زمان
نام نیکویش حسین بن علی فخر جهان
 
 
 
آنکه شد در کودکی قنداقه اش عرش آشیان
آنکه شد روح الامین گهواره جنبانش زجان
آنکه شد خیل ملائک بر وجودش پاسبان
آنکه شد عالم ز یُمنش باطراوت گلستان
آن یگانه مظهر ذات خدای کبریاست
سبط دوم حجت سوم گل اهل کساست
 
 
 
آنکه نامش را به نیکویی خداوند یاد کرد
آنکه فطرس را شفا داد و ز غم آزاد کرد
آنکه با رأفت دل درماندگان را شاد کرد
آنکه با ایثار ملک دین را آباد کرد
زیر بار خواری و ذلت نرفت آن خوش مرام
رتبه ی شایان بدرگاه خدا دارد مدام
 
 
 
آن حسینی را بگویم خونش از آن خداست
قهرمان بی بدیل عرصهٔ کرب و بلاست
جان بکف در راه دین حق سرش از تن جداست
قلب عالم درجهان و شافع یوم جزاست
روز و شب از عشق مولا«شاجری»دم میزند
تا لَحد بر دامن شه چنگ محکم میزند
 
حاج رحمان شاجری


میلادیه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
 
ضامن اصفهانی
 
مهی ز برج شرف گشت طالع و تابان
که مهر و ماه فلک را نموده او رخشان
 
یگانه در دو دریای رحمت داور
سوم امام مبین بانی چهار ارکان
 
اصول پنج حس و شش جهات و هفت اختر
ریاض هشت بهشت و نظام نه گردان
 
پی مدایح آنشاه عشری از اعشار
زبان عقل کجا میتوان کند عنوان
 
شهی که ذات خدا خونبهای او باشد
روا بود که کنم جان بمقدمش قربان
 
حسین فاطمه نور دو دیده حیدر
قدم نهاد در عالم بجلوه رحمان
 
شداست قابله لعیا چو بهر این مولود
بخلد فخر و مباهات کرده بر حوران
 
ز فرش جانب عرش برین مسمم شد
بدست یاری جبریل و گفته یزدان
 
شدند جمله ز دیدار حضرتش در عرش
ملائک از دل و جان پای کوب و دست افشان
 
بوجد و عیش و طرب سر بسر قرین گشتند
صفوف جنی و انسی ز آشکار و نهان
 
ز فیض اوست که شد توبه اش قبول آدم
ز جود اوست که شد نوح ناجی از طوفان
 
زعون اوست سلیمان بوحش و طیر آمد
خدیو و رهبر و سرخیل و سرور و سلطان
 
همین شهی است که بر پور آذر آذر را
نمود برداًسلام و رهاندش از فقدان
 
به بحر رحمت او انبیا همه سیراب
بخوان نعمت او اولیا همه مهمان
 
ز بهر یاری دین محمد محمود
بعرصه گاه وجود آمد آنشه زیشان
 
بروی خلق جهان باز شد در رحمت
ز بحر حق چو عیان گشت گوهر غلطان
 
سحاب جود و عطایش همیشه میبارد
بفرق عالم هستی بدون شک و گمان
 
امین هر دو جهان یار کهتر و مهتر
پناه اسفل و اعلا معین پیر و جوان
 
اصول عالم هستی قوام غیب و شهود
کلید کنز خفی حافظ همه قرآن
 
قسیم جنت و دوزخ کتاب فضل و کمال
شفیع منعم و مسکین مراد خلق جهان
 
چنان به حشر شود یار و یاور است
که بگذرد ز سر جرم شیعیان رحمان
 
اگر تو شیعه آن سر پاک یزدانی
عجب مدار کند گر شفاعت شیطان
 
شهی که کون و مکان را شد از ازل بانی
بقای نام گرامش همیشه جاویدان
 
معاندان جنابش چو غنچه خونین دل
موالیات وجودش چو گل بود خندان
 
موافقان مدیحش ز حادثات ایمن
منافقان ثنایش همیشه در خزلان
 
تو را چه غم دگر ای #ضامن از صف محشر
به حالتی که حسین است شافع عصیان


کد مطلب: 256559

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdcjime8huqeiiz.fsfu.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir