در گودی و بر نیزه و در طشت چه دیدی؟ // ای موی تو هر سال در این ماه پریشان یا سجاد(ع)
11 شهريور 1399 ساعت 0:35
12 محرم الحرام مصادف است با شهادت امامی که به فرمایش امام خامنه ای بيان و نگارش سيره اش بسى دشوار است زيرا برخى از نويسندگان و مورخان، ذهن مردم را آشفته كرده و چنين القاء كرده اند كه آن امام بزرگوار (علیه السلام) در گوشه اى نشسته و به عبادت پرداخت و كارى به سياست نداشت!
به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز 12 محرم الحرام مصادف است با شهادت امامی که به فرمایش امام خامنه ای بيان و نگارش سيره اش بسى دشوار است زيرا برخى از نويسندگان و مورخان، ذهن مردم را آشفته كرده و چنين القاء كرده اند كه آن امام بزرگوار (علیه السلام) در گوشه اى نشسته و به عبادت پرداخت و كارى به سياست نداشت!
بنا بر این گزارش اما بر خلاف تصور اکثر مردم دوره بعد از اسارت حضرت سجاد علیه السلام كه بسيار طولانى و (بيش از سى سال) است، بناى امام سجاد (علیه السلام) بر تلاشهاى زيربنايى و ملايم و حساب شده و آرام بود که بسیار هم مثمر ثمر بود زیرا زمینه ای را فراهم آورد تا حضرت باقر علیه السلام پس از ایشان معارف حقه شیعه را گسترش و تعلیم بدهند.
اما این اسوه علم و حلم، پس از یک عمر مجاهدت در راه خدا و با خاطرات درد آور عاشورا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام و یا ولیدبن عبدالملک مسموم و در ۲۵ محرم سال ۹۵ هجری قمری به شهادت رسید و بدن مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبی علیه السلام در بقیع به خاک سپردند.
اشعار زیر را در رسای شهادت حضرتش تقدیم شما خوبان می نماییم:
شهادت امام سجاد (علیه السلام)
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
بیتو اما، نتوان گفت که بر من چه گذشت
از دلم پرس که اینگونه زمینگیر نبود
آه از درد اسیری که به همراهی اشک
جز صدای جرس و نالۀ زنجیر نبود
با تو میخواستم از کرببلا برگردم
با تو بودن، چه کنم، آه، که تقدیر نبود
گرچه با اشک مرا از تو جدا میکردند
رفتنم را تو ببخشای، که تقصیر نبود
خواستم جای گلو، بر بدنت بوسه زنم
به تنت جز اثر بوسۀ شمشیر نبود...
مردمی عهد شکستند که گوش دلشان
آنقَدَر سنگ، که امید به تأثیر نبود
لحظهای کاش! پس از داغ مرا میدیدی
تا ببینی که چنین، خواهر تو پیر نبود
#حسین_دارند
شهادت امام سجاد (علیه السلام)
بیرون زده از خیمه چه نوری، چه امامی
بیرون زده در روز، عجب ماه تمامی
میآید و در راه قیاماً و قعودا
گامی به زمین خورده و برخاسته گامی
میآید و پیشانی او صبح، چه صبحی
میآید و پیش نظرش شام... چه شامی
شمشیر به دست آمده لبیک بگوید
بیآنکه بگوید پدر از جنگ، کلامی
او تشنۀ سیب است، چه سیبی، چه نصیبی
این بوی حبیب است، چه عطری، چه مشامی
یک مرد به جا مانده، چه آغاز غریبی
یک مرد به جا مانده، عجب حسن ختامی
دلها همه هستند اسیرش، چه اسیری
شاهان همه هستند فقیرش، چه امیری
با تشنه لبان دم زدن از آب، عذاب است
شرمندهام از رویت اگر قافیه آب است
شرمندهام از روی تو تنها نه فقط من
از شرم تو بر صورت خورشید، نقاب است
زینب سر بالین تو با گریه نشسته
تر کردن پیشانی بیمار، ثواب است
در خیمه برای عطشت نیست جوابی
از خیمه که بیرون بروی تیر جواب است
درد تو به تشریح، مضامین مقاتل
آه تو به تفسیر، خودش چند کتاب است
چشمان تو بستهست، عجب روضۀ بازی!
با تربت گودال که سرگرم نمازی
ای هر سخنت هر عملت آیۀ قرآن
ای کوثر جاری شده در سورۀ انسان...
هر سجدۀ تو یک شب یلدای خلایق
هر ذکر تو یک سنگ به پیشانی شیطان
در گودی و بر نیزه و در طشت چه دیدی؟
ای موی تو هر سال در این ماه پریشان؟
بر پشت شتر، در غل و زنجیر چه دیدی؟
ای بی سر و سامان شدۀ سر به گریبان!
در قصر چه کردند؟ چه دیدی؟ چه شنیدی؟
ای روضۀ سر بسته در این مصرع عریان!
افتادهای از پشت شتر از غم سرها؟
با نیزه رسیدهست به این شهر، خبرها
#محمد_حسین_ملکیان
#امام_سجاد علیه السلام
می شکافد تیر غربت سینه ی سجاد را
زهر از غم می رهاند این دل ناشاد را
می گذارم بر زمین دیگر سلاح گریه را
می کشم با " یا حسینی " آخرین فریاد را
دیده ام بر خاک صحرا پیکر ابرار را
دیده ام بر نیزه ی اعدا سر اوتاد را
دیده ام در کربلا غم واژه ی توحید را
دیده ام در بین مقتل شادی صیاد را
هم زمان ناله ی غربت ، تبسم بر یتیم ؟!
جان به دل دادم به شام محنت این اضداد را
ناله ام احیا نماید خون ثارالله را
اشک من رسوا نماید دشمن شیاد را
باورم شد دردهای سینه سوز کوچه را
حس نمودم در اسارت غربت اجداد را
خارجی خواندم ، اسیرم کرد ، قصد جان نمود
با دو چشم خویش دیدم مرگ عدل و داد را
دیده ام در زیر پا اوراق قرآن ، دیده ام
پرچم زلف سر نیزه نشین در باد را
زهر برد از سینه تاب ، اما نبرد از خاطرم
کینه های قوم بدتر از ثمود و عاد را
گوشه ی ویرانه گم کردم ، نجستم تا کنون
گوهری که زیر دست و پای خصم افتاد۸ را
#زمزمه_امام_سجاد_ع
#مصائب_شام
وقت باران داغ چشم تر عذابم میدهد
آب مینوشم غم حنجر عذابم میدهد
شیرخواره سیر باشد زود خوابش میبرد
از عطش بیخوابی اصغر عذابم میدهد
مجلس ختم جوان رفتم دلم آتش گرفت
یاد تشییع تن اکبر عذابم میدهد
غیرتم را شعلهور کرده! چهل سالست که
ماجرای غارت معجر عذابم میدهد
ذبح را وقتی که میبینم کسی سر میبرد
خاطرات کندی خنجر عذابم میدهد
روی دست من اثر از حلقههای آهن است
این کبودیهای بر پیکر عذابم میدهد
موی بابایم به روی نیزهها آشفته بود
شانه را تا میزنم بر سر عذابم میدهد
کاش غارت میشد از روی سرم عمامهام
بر سرم جامانده خاکستر عذابم میدهد
از دم دروازه تا بازار ساعتها گذشت
این شلوغیهای هر معبر عذابم میدهد
شامیان در پیش من حرف از کنیزی میزدند
التماس چشم آن دختر عذابم میدهد
داغ چوب خیزران و مجلس شوم شراب
از تمام داغها بدتر عذابم میدهد
خطبه را با لعن بر جدم علی آغاز کرد
چون به مسجد میروم منبر عذابم میدهد
هرچه آمد بر سر ما از بلای شام بود
قتلگاه اصلی ما کوچههای شام بود
کد مطلب: 287094
آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdchwqnik23n6vd.tft2.html
عصر امروز
http://asremrooz.ir