بررسی ساختار حکومت دیکتاتوری پنهان در بریتانیا

چرا حکومت انگلیس مرتجع ترین حکومت عصر مدرن است؟

14 شهريور 1390 ساعت 8:56

حکومت پادشاهی بریتانیا یکی از این نوع حکومت های مرتجع در عصر جدید است. در این نوشتار سعی شده که این موضوع، مستنداً و بنا به استناد به قوانین خود این کشور مورد بررسی قرار گیرد.


مقدمه:
واژه های «دولت»، «حکومت» و «حاکمیت» اگرچه جزو واژه ها و اصطلاحات مربوط به عصر جدید و مدرن است، اما حکومت و حاکمیت بر مردم از زمانی آغاز شد که انسان، اجتماعی شده و به صورت متمرکز در شهرها زندگی جمعی خود را شروع کرد. البته نوع حکومت و حکمرانی در جوامع مختلف متفاوت بوده است و حکمرانی بر مردم در ذیل عناوینی چون، حاکمیت پادشاهی و سلطنت، امپراتوری، خلافت و ... که از اشکال قدیمی حکومت است، انجام می گرفته است. در حال حاضر نیز، علی رغم اضمحلال این نوع روش های حکومتی، باز هم قسمی از پادشاهی را در نقاط مختلف جهان می توان مشاهده کرد. جالب تر اینکه، این نوع حکمرانی در کشورهای پیشرفته و مدرن امروزی غرب کماکان رایج است. اگر چه شاید بسیاری بپندارند که پادشاهی و سلطنت در این کشورها فقط جنبه تشریفاتی داشته و آن هیبت و اقتدار گذشته وجود ندارد، اما واقعیت این است که ما امروز همان سلطنت و پادشاهی گذشته را با همان قدرت و اقتدار و دیکتاتوری آن دوران، در این کشورها مشاهده می کنیم، که حکومت پادشاهی بریتانیا یکی از این نوع حکومت های مرتجع در عصر جدید است. در این نوشتار سعی شده که این موضوع، مستنداً و بنا به استناد به قوانین خود این کشور مورد بررسی قرار گیرد، تا با ذکر اختیارات بی حد و حصر پادشاه و ملکه بریتانیا، ثابت گردد که کشوری که دم از دموکراسی، حقوق بشر، رأی مردم، مخالفت با استبداد و دیکتاتوری و ... می زند، خود هنوز به لحاظ نوع حکومت و حکومتداری مانند قرون وسطی عمل می کند. این در حالی است که حتی، در بسیاری از کشورهای جهان سومی نیز دیگر خبری از اختیارات بی حد و حصر پادشاه یا ملکه وجود ندارد. برابر آمار سازمان ملل، هفت کشور پیشرفته غربی در جهان دارای سیستم پادشاهی آن هم با سبک و سیاق قرون وسطایی هستند! که یکی از آنان، کشور بریتانیا است که به آن می پردازیم:

۱- ساختار حکومت و دولت در بریتانیا
قبل از ورود به این بحث باید اشاره شود که بسیاری از مردم جهان و حتی ایران به اشتباه یا سهواً کشور بریتانیا را انگلستان یا انگلیس می نامند، در حالی که انگلستان، فقط یک بخش از این کشور است که با سه بخش اسکاتلند، ولز و ایرلند شمالی، مجموع کشور بریتانیا را تشکیل می دهد و نام رسمی و بین المللی آن «پادشاهی متحد» یا «پادشاهی متحد بریتانیای کبیر و ایرلند شمالی» با علامت اختصاری و بین المللی (UK) می باشد. نوع حکومت برابر قوانین این کشور، پادشاهی مشروطه است. قوه مقننه در این کشور از دو مجلس قانون گذاری (مجلس عوام) با ۶۳۵ عضو (برای مدت پنج سال) و (مجلس عیان) با ۱۰۰۰ عضو تشکیل شده است. در این کشور هر حزبی که بیشترین کرسی مجلس عوام را به خود اختصاص دهد با انتخاب و اجازه شاه یا ملکه به سمت نخست وزیری منصوب می شود. در کل، پادشاه یا ملکه، رئیس کشور بوده و اختیارات بی حد و حصری دارد. 

منصب پادشاهی در این کشور بر اساس «نسب خونی» است و مردم حق انتخاب پادشاه یا ملکه را ندارند. قانون اساسی این کشور هیچگاه به صورت مدون در نیامده است و در مواقع نیاز کشور و طبق شرایط روز، از طریق تصویب پارلمان، رأی عمومی و یا حتی توسط شاه و ملکه قوانین جدید تصویب می شود. در این کشور، چند حزب سیاسی فعالیت می کنند که مهمترین آنان عبارتند از: احزاب محافظه کار، کارگر، آزادیخواه، دموکرات لیبرال و حزب ملی اسکاتلند.

۲- جایگاه شاه و ملکه در ساختار قدرت
الف) مقامی تشریفاتی یا مقامی با اختیارات بی حد و حصر
بر خلاف تصور بسیاری از مردم جهان از جمله خود مردم بریتانیا، مقام پادشاه و ملکه در انگلیس نه تنها تشریفاتی نیست، بلکه شاه از اختیارات بی حد و حصری برخوردار بوده که کمتر حاکمی در جهان، حتی در کشورهای عقب مانده امروزی، از آن برخوردار است. به عبارتی، در پس پرده ظاهر مدرن و امروزی ساختار حکومتی بریتانیا، این کشور دارای نوعی ساختار حکومتی قرون وسطایی است و پادشاه و ملکه از همان اختیارات و قدرتی برخوردارند که اسلاف گذشته شان از آن برخوردار بوده اند. فقط قدرت شاه یا ملکه در لفافه رنگ و لعاب ظاهری ای چون مجلس، دولت، انتخابات و... پنهان شده و اعمال می گردد. می توان گفت: دموکراسی، حق رأی، انتخابات، حقوق بشر و ... با استناد به قوانین خود بریتانیا، عوام فریبی و فریبکاری ای بیش نیست. 

ب) نحوه انتخاب پادشاه 

یکی از دلایل اصلی دیکتاتوری و استبداد حکومت در بریتانیا همین نحوه تعیین پادشاه یا ملکه به این مقام است که کلاً انتصابی است. انتصابی که نه تنها انتخابی در آن نیست،بلکه همان گونه که گفتیم فقط بر اساس «نسب خونی» و به صورت موروثی است. این انتصاب، از قرن ها پیش به همین روش امروز بوده و هیچ تغییری نیز نداشته است. عزل و برکناری پادشاه یا ملکه درحقوق بریتانیا پیش بینی نشده است و هیچ مرجعی به عنوان ناظر، حق و جرئت تشخیص ناتوانی و عزل پادشاه و ملکه را از مقام سلطنت ندارد. ظاهراً فقط مرگ و ناتوانی جسمی پادشاه و ملکه باعث عزل آنان از این مقام می شود! که این مسئله، با توجه به قدرتی که شاه و ملکه در ساختار حکومتی بریتانیا دارند، نشان از استبداد و دیکتاتوری مطلق در ساختار حکومتی این کشور دارد. چراکه مردم این کشور در انتخاب شاه یا ملکه خود هیچ نقشی ندارند. 

ج) اختیارات سیاسی و حکومتی 

برای پی بردن به قدرت بلامنازع و اختیار بی حد و حصر پادشاه یا ملکه در بریتانیا و اثبات تشریفاتی نبودن این مقام، به برخی از اختیارات پادشاه در قوانین این کشور اشاره می کنیم، اختیاراتی چون؛
۱- اختیار عزل و نصب نخست وزیر ۲- عزل و نصب وزیران، ۳- انحلال پارلمان های این کشور (اعم از مجلس لردها و مجلس عوام) ۴- انتخاب اعضای مجلس لردها (۹۲۶ لرد شاهزداده و اشراف) ۵- فرماندهی کل نیروهای مسلح ۶- انعقاد معاهدات و یا فسخ قراردادهای بین المللی و اداره امور خارجه ۷- تعیین عالی ترین مقام قضایی انگلستان ۸- در صورتی که هیچ یک از احزاب، اکثریت آرا را به دست نیاورند، انتصاب نخست وزیر بدون قید و شرط و منحصراً از اختیارات ویژه ملکه است. ۹- نکته مهم و جالب اینکه، شاه یا ملکه به هیچ یک از قوا پاسخگو نیست و هیچ قوه ای حق سوال از شاه یا ملکه را ندارد. همچنین هیچ مرجعی، حق عزل پادشاه، از مقام سلطنت را ندارد! 

حال با توجه به این همه اختیارات شاه و ملکه در این کشور، می توان گفت، در بریتانیا، مردم حق رأی و انتخاب واقعی دولت را دارند؟ و اصولاً دموکراسی و رأی گیری و تعیین حق سرنوشت توسط مردم در این کشور، معنایی پیدا می کند؟ ساختار حکومتی بریتانیا با توجه به اختیارات بی حد و حصر شاه و ملکه در چه نوع از انواع حکومت در جهان قرار می گیرد؟ آیا جز حکومت دیکتاتوری می توان بر ساختار حکومتی در این کشور نامی دیگر گذاشت. این چه نوع پادشاهی مشروطه است که چنین اختیارات و قدرتی دارد؟! 

د) بزرگ ترین ملاک جهان 

برابر آخرین آماری که از ثروت و اموال ملکه بریتانیا تخمین زده شده است، ثروت شخصی ملکه این کشور در حال حاضر به جز املاک و زمین های تحت تملک ایشان چیزی حدود ۴۵۰ میلیون دلار می باشد. 

نکته جالب اینکه، باز برابر آمار ارائه شده، ملکه یا شاه بریتانیا با مالکیت قانونی بر نزدیک به ۱۳۳/۳۸۶/ ۸۵۸ کیلومتر مربع زمین و ملک شخصی (یعنی چیزی حدود یک ششم کل مساحت خشکی های کره زمین) بزرگ ترین ملاک جهان محسوب می شود!

۳- نقد ساختار قرون وسطایی حکومت در بریتانیا 

الف) پادشاه یا ملکه ای که همه کاره است اما به هیچ کس پاسخگو نیست. 

امروزه دیگر اکثر جوامع و کشورهای جهان، عدم پاسخگویی حاکم، دولت، رهبر، مسئول و... یک کشور را امری ناپسند و ضد دموکراسی و آزادی مردم دانسته و آن را نشانه عقب ماندگی ساختار حکومتی کشورها می دانند چرا که، انسان پیشرفته و مدرن امروزی، دیگر پاسخگو نبودن دولت خود را برنمی تابد و آن را برخلاف اصول دموکراسی و آزادی و حقوق شهروندی خود می شمارد. حتی دولتمردان استعمار پیر نیز هرگاه می خواهند دولت یا حکومتی را ضدمردمی نشان دهند، آنها را به دیکتاتور بودن، نداشتن سیستم رأی گیری و دموکراسی، آزادی و ... متهم می کنند. حال با توجه به اینکه، پادشاه و ملکه در بریتانیا برابر قانون قرون وسطایی این کشور، به هیچ قوه، مقام، شخص، دادگاه و مرجعی پاسخگو نیستند، می توان حکومت مردمی و مدرن و دمکرات بر آن نام نهاد؟ در قانون اساسی غیرمدون این کشور هیچ قانونی وجود ندارد که در آن شاه یا ملکه، مجبور شوند در برابر اقدامات خود به جایی پاسخگو باشند. آیا عدم پاسخگویی حاکم و مسئول در برابر مردم و نهادهای قانونی، عقلاً و منطقاً باعث اشاعه فساد و سوء استفاده از قدرت توسط حاکمان نمی شود؟ مگر دولتمردان غربی از جمله کشور بریتانیا همیشه ادعای پاسخگویی به مردم را ندارند؟ پس شاه و ملکه انگلیس چرا پاسخگو نیستند؟ حتی اگربه فرض مقام آنها هم تشریفاتی بود و هیچ قدرت و اختیاری در ساختار حکومت بریتانیا نداشتند، نبایستی مانند بقیه مردم در برابر اعمال و کردار خود پاسخگو باشند؟ 

ب) حکمرانی قرون وسطایی 

همان گونه که قبلاً نیز اشاره شده، شاه و ملکه در بریتانیا دارای اختیارات و حکومت بی حد و حصری بوده و در عین حال نیز به جایی پاسخگو نمی باشند. حال با این توضیح، برای نوع حکومت شاه و ملکه که انتصابی بوده و براساس آرای مردمی انتخاب نشده اند، نامی جز حکمرانی مستبدین و دیکتاتورها می توان گذاشت؟ آیا دیکتاتوری انتصابی ملکه و شاه در این کشور که براساس نسب خونی و موروثی انجام شده است، تفاوتی با دیکتاتوری قذافی، ملک عبدالله عربستان و آل خلیفه بحرین و ... دارد؟ شاید چون ملکه و شاه بریتانیا در خفا حکمرانی می کنند و کمتر در معرض توجه و دید مردم قرار دارند، از نظر دولتمردان استعمار پیر، حکمرانی شان دیکتاتوری خوانده نمی شود؟! 

به حاکمیت شاه و ملکه ای که دارای اختیار انحلال و تعطیلی پارلمان یا عزل و نصب نخست وزیر را داشته و جالب تر اینکه، به جایی هم پاسخگو نیستند، چه نامی می توان گذاشت؟ آیا اینکه برابر قانون این کشور، اگر پس از برگزاری انتخابات مجلس عوام، هیچ یک از احزاب این کشور اکثریت آرا را به خود اختصاص ندهد، انتصاب نخست وزیر به صورت انحصاری و بدون قید و شرط به عهده پادشاه و از اختیارات انحصاری وی است، عین دموکراسی و دفاع از حقوق شهروندی است؟! واقعاً این همه تبعیض و بی عدالتی در قوانین مربوط به پادشاه در این کشور چگونه توجیه پذیر است؟

نتیجه 

در مجموع بنا بر آنچه که در خصوص اختیارات بی حد و حصر شاه و ملکه در ساختار حکومتی بریتانیا دیدیم که از قضا هم، براساس قوانین این کشور اعمال می شود، ثابت می گردد که جایگاه پادشاهی در حکومت بریتانیا نه تنها تشریفاتی نبوده که حتی پادشاهی مشروطه نیز نیست، بلکه کاملاً از نوع پادشاهی مطلقه و قرون وسطایی است. 

واقعیت این است که بنابر اختیارات پادشاه بریتانیا که گفته شد، معلوم می گردد که مردم، دموکراسی،آزادی و عدالت، حق انتخاب سرنوشت و... در این کشور، دروغ و عوامفریبی ای بیش نیست و پشت ظاهر برگزاری انتخابات و فعالیت احزاب و پارلمان در این کشور، قدرت مطلقه و حکمران مستبدی به نام شاه یا ملکه وجود دارد که همه کاره این کشور است! 

دولتمردان این کشور که همواره کشورهای مخالف خود را به استبداد و خودرأیی و دیکتاتوری و استبداد متهم می کنند، چه پاسخی بر حاکمیت استبداد پادشاهی خود دارند؟ رسانه های این کشور، به ویژه بی بی سی، بارها حاکمیت ولی فقیه و رهبری در ایران را زیر سوال برده و نقد کرده و می کنند، در حالی که بنا بر قانون اساسی و بنا بر ساختار حکومت در ایران، مقام رهبری که ولی فقیه نیز است، توسط نمایندگان خبرگان که آنان نیز توسط مردم انتخاب شده اند، تعیین می شود و مجلس خبرگان و نمایندگان آن، برابر قانون، حق عزل رهبری را (در هنگامی که از شرایط رهبری عدول کرده باشند) نیز دارند. حال اگر نوع انتخاب پادشاه بریتانیا با انتخاب رهبری در ایران مقایسه شود حقایق زیادی روشن خواهد شد. چراکه در بریتانیا هیچ کسی حق عزل و نصب شاه یا ملکه را ندارد. و رسیدن به مقام پادشاهی به صورت موروثی است و اصولاً مردم در انتخاب پادشاه هیچ کاره اند. از طرفی در حالی که رهبر در ایران بایستی به نمایندگان مردم در مجلس خبرگان پاسخگو باشد، اما همان گونه که دیدیم، در سیستم و ساختار قرون وسطایی پادشاهی در بریتانیا، ملکه یا شاه به هیچ کسی پاسخگو نیستند. نکته جالب دیگر، درباره ثروت و اموال رهبری در ایران است، یعنی در حالی که در ایران، رهبری تمام اموال و دارایی ها خود را به قوه قضائیه اعلام می کند تا احیاناً مشخص شود که اموال وی و بستگان درجه یک ایشان در پایان رهبری افزایش غیرقانونی پیدا نکرده باشد، و اصولاً زندگی رهبری در ایران جزو ساده ترین زندگی ها در بین کل سران جهان است، در بریتانیا، شاه یا ملکه این کشور جزو ملاکان بزرگ جهانند و هیچ کس هم حق حسابرسی از اموال آنان را ندارد. واقعیت این است که دولتمردان استعمار پیر، زیرکانه و چراغ خاموش از کنار ساختار حکومتی دیکتاتورانه و مستبد کشورشان عبور می کنند و این در حالی است که، کشورهای دیگر را به اتهاماتی متهم می کنند که خود آنان در ردیف اول آن اتهامات قرار دارند.

نویسنده:على اسماعیلى


کد مطلب: 8378

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdch.qn6t23nx6ftd2.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir