شد شمر ز قتلگه برون، فهمیدم // آمد بسرم از آنچه می ترسیدم

20 شهريور 1398 ساعت 10:13

عاشورای اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله از امروز تازه شروع می شود که اوج آن با غارت و اسارت خاندان امام حسین علیه السلام می باشد و در این میان قلم و زبان از بیان داغ رفته بر دختر علی علیه السلام و صبر و تحمل این غافله سالار هر چه بگوید کم گفته است.


به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز عاشورای اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله از امروز تازه شروع می شود که اوج آن با غارت و اسارت خاندان امام حسین علیه السلام می باشد.

و در این میان قلم و زبان از بیان داغ رفته بر دختر علی علیه السلام و صبر و تحمل این غافله سالار هر چه بگوید کم گفته است، چرا که مقام ایشان آن اندازه بلند است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) با آن عظمت و رفعت، ایشان را زینب به معنای آبروی پدر نام نهاده است.


درد دل زینب
 
شد شمر ز قتلگه برون، فهمیدم
آمد بسرم از آنچه می ترسیدم
 
با رفتن او به جستجویت رفتم
دیدم تن بی سر ترا نالیدم
 
در قتلگهت قرار من رفت زدست
رو سوی مدینه بی امان گرییدم
 
درد دل من زحد فزون شد وقتی
انگشت بریده ات برادر دیدم
 
جای رخ چون مهت عزیز زهرا
خونین رگ گردن ترا بوسیدم
 
تو گرمی جان من به دنیا بودی
برخیز بتاب بر من ای خورشیدم
 
از بعد تو شد هجوم بر اهل حرم
صد طعنه زدشمنان تو بشنیدم
 
آتش بزدند خیمه های حرمت
باران شدم وبه خیمه ها باریدم
 
جان پسرت علی بیفتاد خطر
مردانه برای حفظ او جنگیدم
 
در یاری کودکان وزنهای حرم
بر طبق سفارشات تو کوشیدم
 
ای کاش به زیر نعل مرکبهاشان
جای تن بی سر تو می خوابیدم
 
با اینکه مرا تو داده بودی خبرش
صحبت زاسارت آمدو ترسیدم
 
سخت است اسارتم ولیکن باشد
همراهی تو زروی نی امیدم
 
شاعر : اسماعیل تقوایی



 #حضرت_زینب
 
 
مانند سایه از سرم ای تاج سر ، مرو
ما با هم آمدیم و تو بی همسفر ، مرو
 
تنها نه این که خواهر تو ، مادر توام
از رفتنت به خاطر من درگُذر ، مرو
 
از کودکی برای تو بودم سپر ، حسین
میدان جنگ می روی و بی سپر ، مرو
 
حالا که می روی کمی آهسته تر برو
آتش به جان مزن تو از این بیشتر ، مرو
 
طفلت به خواب رفته و بیدار اگر شود
بیچاره میکند همه را بی خبر ، مرو
 
لبها دو چوب خشک شده میخورد به هم
این گونه از مقابل چشمان تر ، مرو
 
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
ای از تمام اهل حرم تشنه تر ، مرو
 
باشد نگاه تو به من اما دلت کجاست؟
هستی به یاد مادر و دیوار و در ، مرو
 
🔸شاعر: #سعید_خرازی



بی سرپناه ، سایهٔ بر سر کجا روم
با شمر و با سنانِ ستمگر کجا روم 
 
همراه خواهرت شده چشمان پستِشان
از ترس دستِ دشمن و معجر کجا روم 
 
با گریهاش آخرش از دست می رود
من با ربابِ بی علی اصغر کجا روم 
 
درآتش خیام به صحرا دویده ایم
از بغض شهر شام، برادر کجا روم 
 
زد تازیانه لحظه محمل سواری است
وقتی که نیست شانه اکبر کجا روم
 
 
#حامد_آقایی


حضرت_زینب_س_
یاسر_مسافر
 
آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد 
بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد
 
وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت
این دخترت بهانه بابا گرفت و بعد
 
ابری سیاه بر سر راهم نشسته بود 
ابری که روی صورت من را گرفت و بعد
 
انگار صدای مادری دلخسته می رسید 
آری صدای گریه ی زهرا گرفت و بعد 
 
همراه آن صدا تمامیِّ کودکان 
ذکر محمدا و خدایا گرفت و بعد
 
هر کس که زنده بود از اهل خیام تو 
مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد
 
دور از نگاه علمدار لشگرت
آتش به خیمه های تو بالا گرفت و بعد
 
سرمست انتقام ولی بی نصیب تر
پس معجر از سر زنها گرفت وبعد
*
((پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل))
 


#حضرت_زینب_س_
 
نترس دختر خوبم  خداکه هست هنوز
کنار عمه برای تو جا که هست هنوز
 
نترس عزیز دلم گرچه راه تاریک است
سر حسین تو بر نیزه ها که هست هنوز
 
ببین که بر سر آن نیزه یک قمر بالاست
سر عمو است نگهبان ما که هست هنوز
 
برای پیکر بر خاک مانده ی بابات
کفن اگر که نشد بوریا که هست هنوز
 
خدا کند به همین نیزه ها بماند سر
تنور مانده و تشت طلا که هست هنوز
 
گلایه میکنی از درد گوش و سیلی ها
بدان که آبله و زخم پا که هست هنوز
 
به شام می روی عمه خدا به خیر کند
خرابه مانده و ظرف غذا که هست هنوز
 
تو دختر زهرایی قوی بمان عمه
به پیش روی تو صد کربلا که هست


کد مطلب: 268662

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdch-6nii23n--d.tft2.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir