امشب شب شهادت موسی ابن جعفر است // یعنی شب زیارت موسی ابن جعفر است

11 فروردين 1398 ساعت 17:39

ای ولی نعمتِ ایران پدرت را کشتند // آه ، ای شاهِ خراسان پدرت را کشتند // در میان حرمت سینه زنان می گوییم ... // وامصییت که رضا جان پدرت را کشتند


به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز بیست و پنجم ماه رجب مصادف است با شهادت باب الحوائج حضرت امام موسی ابن جعفر علیه السلام. ضمن تسلیت به ساحت مقدس فرزند دلبندش آقا امام رضا علیه السلام و امام زمان ارواحنا فداه با صلوات خاصه و اشعاری در رسای شهادتش به سوگ می نشینیم.

صلوات خاصه امام کاظم علیه‌السلام به نقل از کتاب جمال‌الاسبوع سیدبن‌ طاووس قدس‌سره:
 
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْأَمِينِ الْمُؤْتَمَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ الْبَرِّ الْوَفِيِّ الطَّاهِرِ الزَّكِيِّ النُّورِ الْمُنِيرِ الْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ عَلَى الْأَذَى فِيكَ اللَّهُمَّ وَ كَمَا بَلَّغَ عَنْ آبَائِهِ مَا اسْتُوْدِعَ مِنْ أَمْرِكَ وَ نَهْيِكَ وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ وَ كَابَدَ أَهْلَ الْغِرَّةِ وَ الشِّدَّةِ فِيمَا كَانَ يَلْقَى مِنْ جُهَّالِ قَوْمِهِ رَبِّ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ وَ أَكْمَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِمَّنْ أَطَاعَكَ وَ نَصَحَ لِعِبَادِكَ إِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ.


#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت

 
ای ولی نعمتِ ایران پدرت را کشتند
آه ، ای شاهِ خراسان پدرت را کشتند
 
در میان حرمت سینه زنان می گوییم ...
وامصییت که رضا جان پدرت را کشتند
 
آنقَدَر از نفس حیدری اش ترسیدند ...
آخر از ترس ، هراسان پدرت را کشتند
 
چارده سال ، سیه چالِ بلا جایش بود
عاقبت در دلِ زندان پدرت را کشتند
 
از بلا هر چه که می شد به سرش آوردند
امتِ دور ، ز انسان پدرت را کشتند
 
اشک ، در چشم و به لب ناله ی "خَلِّصْنی" داشت
در عوض با لب خندان پدرت را کشتند
 
تا که دیدند کسی نیست ، که یاری ش کند ...
چقَدَر ساده و آسان پدرت را کشتند
 
حتما آن لحظه که بارید ، برای جدش ...
موقع بارش باران پدرت را کشتند
 
گر چه از فرطِ شکنجه بدنش آب شده ...
تو بگو با لب عطشان پدرت را کشتند ؟
 
گر چه اصلا غُل و زنجیر ، لباسش شده بود
کِی دگر با تن عریان پدرت را کشتند ؟
 
#رضا_قاسمی



#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
 
 
پیکرش را به روی در به کجا می بردند
چار حمال غریبانه چرا می بردند
 
پایش از یک طرف افتاده، سرش از طرفی
لااقل کاش تنش بین عبا می بردند
 
کاش معصومه خبردار نگردد، او را 
باهمان سلسلهء بسته به پا می بردند
 
بدنش ماند روی خاک، ولی بعد سه روز
بر روی دست، چو قرآن و دعا می بردند
 
جسر بغداد، چو بازار گل و لاله شده
چقدر گل به هوایش به هوا می بردند
 
کاش آنها که بر او پنج کفن آوردند
یک کفن هم که شده کرببلا می بردند
 
کوفیان. بر تن صد چاک حسین ابن علی
عوض شاخهء گل سنگ جفا می بردند
 
بدنش روی زمین بود و به روی نیزه
سر او را به سوی شام بلا می بردند
 
یا اباالفضل: ببند بر سر نی چشمت را 
دختر فاطمه را بزم حرامی بردند
 
🔸شاعر :#عبدالحسین_میرزایی


#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
 
 
 گوشه ی دخمه خلوتی دارد
کوه طورش همین سیه چال است
نمک ِ آخرِ مناجاتش
روضه های شهید گودال است
 
توبه می کرد جای مردم شهر
گریه می کرد جای ما و شما
پسر فاطمه دعا می خواند
نیمه شبها برای ما و شما
 
هردلی عاشق نگاهش شد
خالی از تیره گی و زشتی شد
در کنار ضریح چشمانش
زن بدکاره ای بهشتی شد
 
زن رقاصه را به راه آورد
عارفِ حق،جدا ز غیرش کرد
پشت آن میله های فولادی
این چنین عاقبت به خیرش کرد 
 
با رکوع و سجود فاطمی اش
شیوه ی بند گی به او آموخت
با نگاه پر از محبت خود
حکمت زندگی به او آموخت
 
ساق پایش شکستگی دارد
داد می زد ز درد سجاده
غل و زنجیرها اجازه دهید
در قنوتش به زحمت افتاده
 
درد تا مغز استخوان می رفت
با لب تشنه تا لگد می خورد
رسم این خانواده است انگار
چقدر بی هوا لگد می خورد
 
پروبالش شکسته، ای صیاد
این قفس خوب گوشه گیرش کرد
تازیانه نزن، که رفتنی است
دوری از آشیانه پیرش کرد
 
مرد باشید و روی واژه ی«شرم»
مثل آل امیه خط نکشید
می زنیدش زبان روزه بس است
حرف ناموس را وسط نکشید 
 
نزنید این قدر به پهلویش
یاد غمهای مادرش افتاد
حرف شهر مدینه شد،ای وای
باز هم یاد دخترش افتاد
 
شهر بغداد ناجوانمردی
بردی از یاد حُرمت نمکش
خیزران را به یادم آورده
زخم لبهای خشک و پر ترکش
 
حرف از خیزران و زخم لب است
جای طشت طلا فقط خالیست
روضه ی طشت دردسر ساز است
جزء آن روضه های جنجالیست
 
به تمسخر گرفت قرآن را
طعنه زد با کمال بی شرمی
به لب خشک قاری قرآن
چوب می زد برای سرگرمی
 
🔸شاعر:#وحید_قاسمی


شهادت امام کاظم علیه السلام 

کربلایی رضا ماه پری زنجانی
 
امشب شب شهادت موسی ابن جعفر است
یعنی شب زیارت موسی ابن جعفر است 
 
در حیرتم ز غربت آن هفتمین امام
زندان گواه غربت موسی ابن جعفر است 
 
از دامنش بگیر که باب الحوائج است
این منصب از جلالت موسی ابن جعفر است 
 
یک چشم او به مشهد وچشم دگر به قم
اینجا دو تا امانت موسی ابن جعفر است 
 
شب ها به کنج محبس و راز و نیاز او 
اوج نشان عزت موسی ابن جعفر است 
 
هرگز به شکوه لب نگشود از جفای دهر
این درس استقامت موسی ابن جعفر است
 
گفتم به دل کجا ببرم درد خود بگفت
انجا ببر که هیئت موسی ابن جعفر است
 
آنکه تو را کشانده به این محفل عزا
دارم یقین که دعوت موسی ابن جعفر است 
 
گر (احمدیه)مامن عشاق باصفاست
آنهم ز لطف دولت موسی ابن جعفر است 
 
شد(ماه پری)مرید (رسولی)چرا که او
مداح با لیاقت موسی ابن جعفر است


کد مطلب: 255827

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdcgxn9xuak9n74.rpra.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir