فراخوان فرمانده برای آزادی دوست هم خدمتیشان

خبرگزاری فارس , 20 خرداد 1398 ساعت 0:43

فرمانده فراخوان داد و ۱۰۸ سرباز خود را پس از ۲۸ سال برای ماموریت ویژه به صف کرد.


به گزارش عصر امروز، غلامرضا به پهنای صورت اشک می‌ریزد و کلمات را یارای آن نیست که بتواند از مهر و محبت دوستان خود زبان به تشکر و قدردانی گشاید که موجبات آزادی او را بعد از 13 سال حبس در تهران فراهم کرده‌اند.
 
برای شرح این ماجرا باید فلش بک بزنم به سال ۶۹، سالی که ۱۰۹ دوست هم خدمتی با دو سال تجربه زندگی در کنار همدیگر از هم خداحافظی کرده و روزهای خوب و خوشی را برای یکدیگر آرزو می‌کنند.
 
آنها نمی‌دانند که قرار است ۲۸ سال بعد روزی کنار هم جمع شوند که اشک‌ها و لبخندهایشان نهال امید را در دل یکی از آنها بارور کند.
 
دوران مقدس سربازی تمام می‌شود و این دوستان جوان هر کدام سراغ زندگی خود می‌روند، برای کسب روزی تلاش کرده و کار و کاسبی راه می‌اندازند، تشکیل خانواده داده و صاحب همسر و فرزند می‌شوند.
 
تعدادی از این دوستان با همدیگر ارتباط داشته و گهگاهی سراغی از همدیگر گرفته و یاد ایام کرده و به یاد دوران سربازی که فراز و نشیب‌های خاص خود را دارد یادش بخیر می‌گویند.
 
ماه‌ها و سال‌ها می‌گذرد تا اینکه مادر یکی از دوستان هم خدمتی ( آقای شفیعی) در 27 آبان ماه  سال ۹۷ به رحمت خدا می‌رود. برگزاری مراسم ختم برای مادر باعث می‌شود آن تعداد از دوستانی که با همدیگر در ارتباط بودند در مراسم ختم شرکت کنند.
 
شرکت کردن در مراسم ختم مادر آقای شفیعی باعث می‌شود دوستان همدیگر را ملاقات کرده و برای دیدار مفصل‌تر در یکی از تالارهای سطح شهر تبریز ساعت ۱۵.۳۰ تا ۱۷.۳۰ قرار ملاقات بگذارند.

گل می‌گویند و گل می‌شنوند
 
استفاده از ظرفیت فضای مجازی همیشه هم که بد نیست بنابراین گسترش فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی دوستان هم خدمتی را به صرافت می‌اندازد تا یک گروه دوستانه مجازی راه‌اندازی کنند تا بدین طریق بتوانند با سایر دوستان خود نیز ارتباط برقرار کنند.
 
بعد از مجلس ختم اولین دیدار دوستان هم خدمتی دوران سربازی در تاریخ  14 دی ماه سال 97‌ در تالار خاتم برگزار می‌شود. دیداری که به یک دورهمی شاد و دلچسب تبدیل می‌گردد، آنها از هر دری سخن می‌گویند، خاطرات دوران سربازی را دوباره برای هم تعریف می‌کنند، از تلخی و شیرینی آن حرف می‌زنند تا کم‌کم به دوران کنونی رسیده و از وضعیت فعلی و  کسب و کار هم سوال می‌کنند. خلاصه گل می‌گویند و گل می‌شنوند.
 
غلامرضا در زندان است
 
لابه لای خاطره بازی‌هایشان متوجه غیبت یکی از دوستان خود به نام غلامرضا شده و حال و روز او را از همدیگر پرس و جو می‌کنند، اکثر دوستان اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند اما یکی از دوستان به شرح و توصیف حال غلامرضا پرداخته و می‌گوید" دوستمان غلامرضا  به علت بدهی و مشکل مالی ۱۳سال است که در تهران در زندان به سر می‌برد".
 
شنیدن این خبر شادی و مسرت دیدار دوستان را به تلخکامی تبدیل کرده و باعث آزرده خاطرشدن آنها می‌گردد.
 
اما این ابتدای راه است، راهی که قرار شده به شادمانی و سرور ختم شود.
 
دوستانی که در تالار دور هم جمع شده‌اند تعدادشان به ۱۰۸ نفر می‌رسید، این خبر دهان به دهان می‌چرخد تا اینکه به گوش فرمانده‌شان می‌رسد و حاج محمد توانا که در زمان خدمت سربازی این دوستان فرمانده آنها بود از موضوع باخبر شده و دست همت می‌گمارد تا غلامرضا که 28 سال پیش سرباز تحت امرش بوده است را با همکاری بقیه دوستانش از بند نجات دهد.
 
 اولین گام آنها انتخاب چند نفر از بین خودشان به عنوان نماینده است. بنابراین چند نفر از بین دوستان انتخاب می‌شود تا پیگیر کار دوست در بند شده باشند. مبلغ بدهی این دوست هم خدمتی  65 میلیون تومان  است. آنها یا علی می‌گویند و امیدوارانه دست به کار می‌شوند. هر کدام از آنها در حد توان و بضاعت خود دستان سخاوتمند و یاریگرش را گشوده و به کمک دوست هم خدمتی خود می‌آید.
 
طی دو هفته مبلغ ذکر شده توسط دوستان فراهم می‌شود، یک جشن گلریزان دوستانه ۱۰۸نفری به بار می‌نشیند که نتیجه آن دیدار همسر و دو فرزند بعد از  ۱۳سال است.

فرمانده به استقبال شاگردش می‌رود
 
دوستان نماینده  و در راس آنها  حاج محمد توانا، فرمانده قدیمی که  بزرگ‌ترین قدم‌ها را برای جمع‌آوری کمک‌های دوستان بر می‌دارد  در اسفند ماه سال ۹۷ به تهران می‌روند تا رضایت شاکیان را جلب کرده و با پرداخت بدهی  موجبات آزادی غلامرضا را فراهم کنند.
 
حاج محمد توانا در لحظه آزادی غلامرضا  مقابل درب زندان به استقبالش می‌رود.
 
شوک زده شدیم
 
محمد وهاب‌زاده یکی از آن ۱۰۸ نفری است که در این کار سهیم شده، وی به خبرنگار فارس در تبریز می‌گوید: وقتی ماجرای زندانی شدن دوستمان را شنیدیم خیلی ناراحت و غمگین شدیم. دوستمان غلامرضا دو فرزند پسر دارد که در موقع زندانی شدن پسر اولش هفت ساله و پسر دومش هفت ماهه بود.
 
وی ادامه داد: این خبر همه را شوک زده کرده بود و همسر وی نیز در این ۱۳سال با صبوری از فرزندان خود مواظبت و مراقبت کرده  و به تنهایی آنها را بزرگ کرده بود، بنابراین در همان جمع دوستانه تصمیم گرفته و عهد بستیم برای آزادی دوستمان غلامرضا از هیچ تلاش و کوششی دریغ نکنیم.
 
هر کدام از دوستان با توجه به توان مالی خود کمک کرد و در طی دو هفته مبلغ مورد نظر جمع آوری شد. دوستانی که به نمایندگی انتخاب شده بودند به تهران رفته و پس از اخذ رضایت شاکیان دوستمان غلامرضا را آزاد کردند.
 
وهاب‌زاده با یادآوری صحبت‌های خود و برادر دوستش غلامرضا ادامه داد: طی مدتی که برای کمک کردن به دوستمان سپری می‌شد و تلاش می‌کردیم، برادر غلامرضا به مطلبی اشاره کرد که  همه ما کاملا دلسرد شده و دیگر امیدی نداشتیم، در  پاسخ صحبت‌های وی گفتم «تاریک‌ترین موقع شب نزدیک سحر است اما از روز ازل تاکنون هرگز نشده است که آفتاب طلوع نکند، همیشه نور امیدی هست » وقتی این  حرف را گفتم برادر غلامرضا فقط اشک شوق می‌ریخت و به ادامه راهی که آغاز کرده بودیم دلگرم‌تر و امیدوارتر شد هنوز هم اشک شوق او مقابل چشمانم است.
 
وی تاکید کرد:ما کار بزرگی نکردیم، فقط خدا را شاکریم که ما را انتخاب کرد تا لایق این لطف خدا باشیم. ما انتخاب شدیم تا امتحان الهی را لبیک بگوئیم.
 
وهاب‌زاده در بخش دیگری از صحبت‌های خود ظرفیت فضای مجازی را در ارتباط با دوستان یکی از بزرگ‌ترین مزایای آن ذکر کرد و افزود: با توجه به اینکه هر گونه فعالیتی در شبکه‌های اجتماعی صورت می‌گیرد چه بهتر است که انسان استفاده مفیدی از آن داشته باشد و برای یافتن دوستانی که قبلا باهم در ارتباط بودند استفاده کند بنابراین ما نیز تصمیم گرفتیم از این ابزار ارتباطی برای ارتباط با دوستان خود بهره برده و با ایجاد یک گروه دوستانه با همدیگر در ارتباط باشیم و شکر خدا نتیجه خوبی گرفتیم.
 
اشک‌ها و لبخندها در هم می‌آمیزد
 
حالا  جمع آن دوستان هم خدمتی جمع است، قرار ملاقات دوم در تالار گذاشته شده و دوستان در انتظار رسیدن دوست در بند شده لحظه‌ها و ثانیه‌ها را می‌شمارند. جمع ۱۰۸ نفره دوستان به ۱۰۹ نفره تبدیل می‌شود. اشک‌ها و لبخندها در هم می‌آمیزد، همسر و فرزندان از دیدن همدیگر از شادی در پوست خود نمی‌گنجند و فقط بال پرواز کم دارند برای پریدن.
 
دوستان همدیگر را در آغوش می‌گیرند و غلامرضا که بعد از ۲۸سال دوستان هم خدمتی خود را می‌بیند از مهربانی و  لطف و کرم آنها دلش به آینده امیدوارتر می‌شود.
 
غلامرضا به پهنای صورت اشک می‌ریزد و کلمات را یارای آن نیست که بتواند از مهر و محبت دوستان خود زبان به تشکر گشاید، او چندین بار تاکید می‌کند" انشالله بتوانم در شادی‌هایتان کنار شما خوبان و مهربانان بوده و این بار برای شادی‌ها و کارهای خیر گلریزان بگیریم".
 
غلامرضا کمک دوستانش را فقط لطف الهی می‌داند و اینکه خداوند لطفش را شامل حال او کرده و او را فراموش نکرده است.
 
غلامرضا در پاسخ به این سوال که چرا از ستاد دیه کمک نگرفته است می‌گوید: در ۱۳ سال پیش ستاد دیه فعالیت‌های گسترده‌ای مثل سال‌های اخیر نداشت، البته اگر در تبریز بودم و دوستانم زودتر متوجه موضوع می‌شدند می‌توانستند به کمک ستاد دیه زمینه‌های آزادی‌ام را فراهم کنند، ولی در هر صورت از اینکه این چنین دوستان خوب، فهمیده و مهربانی دارم که لطف و محبت خود را از من دریغ نکردند ممنون و سپاسگذار همه آنها هستم.
 
 البته دوستانش افسوس می‌خورند که چرا زودتر متوجه موضوع نشده‌اند تا پیش از این به کمکش بیایند.
 
غلامرضا 9.5 سال در زندان "اوین"و 3.5 سال در زندان " تهران بزرگ" در بند بوده است و حالا به شکرانه آزادی و عیدی بزرگی که خداوند در آستانه سال نو به خانواده‌اش ارزانی داشته بود شکر گذار است و خانواده اش نیز از اینکه بعد از ۱۳سال چشم و چراغ خانه آنها بازگشته است قدران دوستان هم خدمتی هستند.
 
البته آزادی از زندان اولین گام دوستان برای همیاری و دلگرمی غلامرضا است، آنها اعلام کرده‌اند که برای شروع مجدد کار و کاسبی دوستشان او را تنها نمی‌گذارند و در ادامه مسیر کار و تلاش همچنان در کنار او هستند.
 
وقوع چنین حرکت‌های خداپسندانه‌ای نشان می‌دهد هنوز هم ایمان و امید در دل‌های مردمان این سرزمین موج می‌زند، مردانی که تاب و تحمل دیدن ناراحتی همنوع خود را ندارند که اگر  فردی در بند باشد و آنها کاری از دستشان می‌آید از او دریغ نمی‌کنند و این ویژگی بارز مردمان ایران زمین است.
 
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
 
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع»


کد مطلب: 262823

آدرس مطلب: http://asremrooz.ir/vdcauunue49nia1.k5k4.html

عصر امروز
  http://asremrooz.ir