سایت تحلیلی خبری عصر امروز 25 فروردين 1397 ساعت 10:51 http://asremrooz.ir/vdcjxte8iuqetiz.fsfu.html -------------------------------------------------- عنوان : تا داشته ام فقط تو را داشته ام/ با نام تو قد و قامت افراشته ام /بوی صلوات می دهد دستانم/ از بس گُل محمّدی کاشته ام -------------------------------------------------- جلوه ای از رخ معشوق به ما تابیده// نوری از جنس خدا در همه جا تابیده// مکه روشن شده، خورشید حرا تابیده// ای خدیجه پدر فاطمه آمد، صلوات// دست پر آمده امروز محمد صلوات متن : به گزارش سرویس تاریخ و حماسه عصر امروز امام حسن عسكرى عليه السّلام در توصيف بعثت نبى اكرم صلّى اللّه عليه و آله بود، می فرماید: «... تا اين كه به چهل سالگى رسيد، و خداوند قلب كريمش را بهترين و والاترين و خاشع‌ترين و مطيع‌ترين قلب‌ها يافت. پس به درهاى آسمان اجازه داد و آنها بازشدند و به ملائكه اجازه داد و آنها نازل شدند و در اين حال حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله به آنها مى‌نگريست. پس رحمت از طرف عرش بر وى نازل شد و او به روح الامين، جبرئيل- طاووس ملائكه- نگاه مى‌كرد، جبرئيل نزد او فرود آمد و دستش را گرفت و تكان داد و گفت: اى محمد! بخوان، محمد فرمود: چه چيزى را بخوانم؟ گفت: اى محمد!اِقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ * خَلَقَ الْاِنسانَ مِنْ عَلَقَ * اِقْرَا وَ رَبُّكَ الْاَكْرَمُ * اَلَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ...». (قرآن را) به نام پروردگارت- كه هستى را آفريد- بخوان همو كه انسان را از خون بسته آفريد. بخوان كه پروردگارت از همه ارجمندتر است. همو كه با قلم تعليم داد و آن چه را كه انسان نمى‌دانست به او آموخت. به همین مناسبت اشعاری از شعرای آیینی کشورمان با مضامینی عالی تقدیم حضورتان می گردد: #پیامبر_اعظم صلوات‌الله‌علیه‌وآله #ترکیب_بند   🔹سیر الی الله🔹   شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود امواج مد واقعه تا ماه رفته بود   هر یوسفی که پیرهنی از کمال داشت با طعن گرگِ حادثه در چاه رفته بود   حتی زمین که دیر زمانی خروش داشت در خلسهٔ شکفتن یک آه رفته بود   دختر طلای زنده به گوری به گوش داشت شیطان به بزم مردم گمراه رفته بود   تنها به مکه بود که در جادهٔ حرا مردی به شوق سیر الی الله رفته بود   آن مرد هم تو بودی و تکبیر زن شدی ذریّهٔ حقیقی آن بت‌شکن شدی...     پلکت ميان معرکه شمشير می‌کشد چشم تو طرح حملهٔ یک شیر می‌کشد   حتی علی که جوشن او پشت هم نداشت می‌گفت در پناه تو شمشیر می‌کشد   خورشید رزم‌های تو در خیبر و اُحُد خطی به قصه‌های اساطیر می‌کشد   دندان تو شکست ولی باز هم کسی از سینهٔ تو نعرهٔ تکبیر می‌کشد   کمتر به کار شستن این زخم‌ها نشین انگار قلب دختر تو تیر می‌کشد!   تسبیح می‌شوی و دلت شوق و شور را چون دانه‌های نور به زنجیر می‌کشد   تو مظهر تمام صفات خدا شدی شایان سجده و صلوات و دعا شدی...     ارزانی کمال تو، قلب سلیم بود مستی هر پیامبر از این شمیم بود   آنجا که شرح خلقت آدم نوشته شد وصف تو در کتاب به خلق عظیم بود   مردی به نام احمد، از این راه می‌رسد این حادثه، نوشتهٔ عهد قدیم بود   کوری چشم ظلمت شب راهه، مثل نور تنها نگاه آینه‌ات مستقیم بود   فرعون نفس ساحر ما را چه خوش گرفت محو عصای معجزهٔ تو کلیم بود   پر زد خدیجه همچو ابوطالب از حرم آن فصل، فصل هجرت دو یاکریم بود   این زخم‌ها به سینهٔ تو غالب آمده‌ست دشوارتر ز شعب ابی‌طالب آمده‌ست     خورشیدی است جلوهٔ هفت آسمان تو توحیدی است سیرهٔ پیشینیان تو   آن عرشیان که سجده به آدم نموده‌اند بوسیده‌اند با صلوات آستان تو   با آن‌که صبر نوح به نفرین گشود لب غیر از دعا نخواست بر امّت، زبان تو   جدّت اگر چه لایق وصف خلیل شد شد واژهٔ حبیب سزاوار جان تو   بر اسب باد بود سلیمان، ولی نداشت تیری که داشت لیلة الاسری کمان تو   موسی اگر برای تکلّم به طور رفت شد آسمان هفتم حق میزبان تو   با گردباد خاک، اگر آسمان رود کی می‌رسد به پله‌ای از نردبان تو؟   نورت چو آفتاب در آفاق جلوه کرد از سینه‌ات مکارم اخلاق جلوه کرد...     با آن‌که خلقت است طفیل امیری‌ات دم می‌زنی به نزد خدا از فقیری‌ات   حتّی به کودکی ز خدا جلوه داشتی خورشید، خانه داشت به دندان شیری‌ات   با آن‌که تاج و تخت سلیمان هم از خداست معراج می‌رویم ز فرش حصیری‌ات   کمتر به شرح سورهٔ هود آستین گشا می‌ترسم آیه‌ها ببرد سمت پیری‌ات   آفاق را چو آیهٔ انفاق زنده کرد از پابرهنگان خدا دستگیری‌ات   با آن‌که ناز می‌دمد از سربلندی‌ات شوق نماز می‌چکد از سربه‌زیری‌ات   کوری چشم سامری از جنس نور هست هارون‌ترین وصّی خدا در وزیری‌ات   وقتی سخن ز لطف بهار ولی شکفت بر غنچهٔ لبان تو نام علی شکفت...    #جواد_محمدزمانی #پیامبر_اعظم صلوات‌الله‌علیه‌وآله  #مثنوی   🔹رسالت موعود🔹   ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ ﭼﻮ ﺗﺎﻭﻟﯽ ﺯ ﻋﻄﺶ، ﺍﺯ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽ‌ﮔﺸﺖ   هُبَل ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﺍﺝِ بی‌نوایی‌ها ﻣﻨﺎﺕ ﻭ ﻻﺕ ﻭ ﻋُﺰﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯾﯽ‌ﻫﺎ   ﺑﻪ ﺭﻭﺡ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺍﺯ ﻧﺎﺧﺪﺍ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ   ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﺍﺩ ﻧﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ طلیعۀ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ، ﺯﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ   ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺸﺖِ ﺍﺑﻮﺟﻬﻞِ ﺩﺷﺖِ ﺟﻬﻞ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﻨﺎﯼ ﺑﺘﮑﺪﻩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺳﻬﻞ ﺷﮑﺴﺖ   ﻓﻘﻂ ﻧﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻦ مدائن ﻫﺰﺍﺭ ﭼﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ   ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺎﻭﻩ ﺗﺎﻭﻝ ﺁﺏ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺪﻝ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﺏ؟   ﺳﻤﺎﻭﻩ ﺑﺎ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﻧﻮﯾﺪ ﺁﺏ ﺷﻨﯿﺪ ﻧﻮﯾﺪ ﺁﺏ ﺍﺯ آیینۀ ﺳﺮﺍﺏ ﺷﻨﯿﺪ   ﻣﺠﻮﺳﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﺗﻤﯽ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻣﺜﻞ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺁﺗﺶ؟   ﺑﯿﺎ ﺑﻪ کومۀ ﻭﺍﺩِﯼ ﺍﻟﻘُﺮﯼ ﻃﻮﺍﻑ ﮐﻨﯿﻢ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﺳﻔﺮ ﺍﺯ ﻗﺎﻑ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻗﺎﻑ ﮐﻨﯿﻢ...   ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﺎﺭ ﺣﺮﺍ ﺧﻠﻮﺕ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻝِ ﺻﺒﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ...   ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ ‏«ﻟﻮﻻﮎ» ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ ﺟﻮﺍﺯِ ﮐﺸﺘﻦ ﺑﺘﻬﺎ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ   ﭘﯿﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺣﻖ ﻣﻘﯿﻢ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭۀ ﺩﺳﺘﺶ ﻗﻤﺮ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﺷﻮﺩ   ﻧﺒﯽ ﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﺟﺒﺮﯾﻞ، ﺳﻮﺧﺖ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻋﺸﻖ ﻧﺪﺍ ﺭﺳﯿﺪ: ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﻖ   ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ، ﺍﯼ ﭘﯿﺎم‌آﻭﺭ ﺻﺒﺢ! ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺩﻓﺘﺮ ﺻﺒﺢ...   ﺑﺴﯿﻂ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺭﺍ ﺭﺯﻣﮕﺎﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﺩ   ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺑﻪ ﻣﻮﺝ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ بی‌قرارتر؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ   ﺑﻪ ﺍﺑﺮ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ‌ﺗﺮ ﮐﯿﺴﺖ؟ ﺯ ﺷﺮﻡ، ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺯﺩ، ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪ، ﮔﺮﯾﺴﺖ   ﺗﻮ ﺍﯼ حماسۀ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﺶ ﮐﻮﭺ ﺍﺳﺖ! ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺗﺼﻮّﺭﯼ ﭘﻮﭺ ﺍﺳﺖ   ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ، ﻗﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ...   ﻋﺼﺎﯼ ﻣﻌﺠﺰۀ ﺻﺪ ﮐﻠﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ ﮐﻤﻨﺪِ ﻣﺤﮑﻢِ ﻋﺰﻣﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ...   ﺑﻪ ﯾﻤﻦ ﺑﻌﺜﺖ ﺗﻮ ﺳﻘﻒِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭﺍ ﺷﺪ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻮﺝ ﻣﻼئک ﺑﻪ ﻏﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ   ﺗﻮ ﺳﺮ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺪﻝ، ﭘﺸﺖ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﻪ دست‌های ﺗﻮ ﻣﺸﺖِ ﺩﺭﺷﺖِ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ   ﺯ ﺣﺠﻢ ﺑﺴﺘﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﯽ‌ﺗﻮ ﺁﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ؟ ﻓﻘﻂ ﺳﺮﺍﺏ ﺯ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺍﺏ ﻣﯽ‌ﺟﻮﺷﯿﺪ...   ﺗﻮ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﻋﻄﺸﻨﺎﮎِ ﺟﻬﻞ، ﺍﺩﺭﺍﮐﯽ ﺗﻮ ﻣﺜﻞ آیۀ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻘﺪﺳﯽ، ﭘﺎﮐﯽ   ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺮﻑِ ﮐﻼﻣﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺁﯾﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻋﻄﺮِ ﻋﺒﻮﺭِ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ   ﺯ ﭼﺸﻤﻪ چشمۀ ﺍﻟﻬﺎﻡ، ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺩﻻﻥ ﻣﺜﻞ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪﯼ   ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ‌ﺗﺮﯾﻦ ﺑﻐﺾِ ﺑﻮﺳﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﭼﻮ ﻓﺮﺷﯽ ﺍﺯ ﻋﻄﺶِ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ   ﺳﻔﯿﺮ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻔﺮ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ‌ﻭﺯﺩ ﺍﺯ ﻻﺑﻪ‌ﻻﯼ گل‌ها ﺑﺎﺩ   ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺟﺎﺭﯼﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﺤﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ ﻫﻤﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﺍﯼ ﻋﻄﺮِ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ!   ﺑﺪﺍﻥ، ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ ﺍﯼ ﯾﺎﺩِ ﺳﺒﺰِ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻦ!؟ ﻗﻠﻢ ﻗﻨﺎﺭﯼ ﮔﻨﮕﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺩﻥِ ﻣﻦ   ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺮﺍﯾﺪ ﺳﺮﺍﺏ، ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟ ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ﺁﺏِ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟   ﺗﻮ ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝِ ﺗﻌﻬّﺪ، ﺭﺳﺎﻟﺖِ ﻣﻮﻋﻮﺩ! ﻗﺪﻭﻡِ ﻣﻘﺪﻡِ ﭘﺎﮐﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﻭ ﻣﺴﻌﻮﺩ   ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺍﺩ، ﺍﯼ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺁﮔﺎﻩ! ﻟﻮﺍﯼ ‏«ﺍﺷﻬﺪ ﺍﻥ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠّﻪ‏»   ﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻧﺒﺾ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ، ﺍﺳﯿﺮِ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ    #غلامرضا_شکوهی #پیامبر_اعظم_ص_بعثت #امیر_عظیمی   جلوه ای از رخ معشوق به ما تابیده نوری از جنس خدا در همه جا تابیده مکه روشن شده، خورشید حرا تابیده ای خدیجه پدر فاطمه آمد، صلوات دست پر آمده امروز محمد صلوات   آمد از سمت حرا، نور نبوت به جبین آمد از سمت حرا، قاری قرآن مبین آمد از سمت حرا، مرد پیام آور دین او که مسرور می آید، شده پیغمبرمان أشهَدُ أَنَّ محمد شده پیغمبرمان   او که از روز نخستین و ازل احمد شد او که در غار حرا، منتخب ایزد شد شد حرا میکده اش، مست می سرمد شد جبرییل آمده و جام نبوت در دست تا که با خواندن قرآن نبی گردد مست   نزد او چهره ی ابلیس حضیض است چقدر وحی از غنچه ی لبهاش لذیذ است چقدر این نبی نزد خداوند عزیز است چقدر خاص بوده که به او سوره ی کوثر دادند خوش بحالش، که به او حیدر صفدر دادند   او رسول است و شده حرف حسابش قرآن هدیه اش بر همه توحید پرستان، ایمان آمده تا که بسازد ز گِل ما انسان ما اگر ماه خدا، ماه محرم داریم از سر سفره ی پیغمبر خاتم داریم   مصطفایی که به جز زجر ز کفار ندید از یَد بولهب مکه کم آزار ندید دور خود یار، به جز حیدر کرار ندید روی غمهاش به جز فاطمه مرهم نگذاشت سنگ دشمن به لبش خورد، ولی کم نگذاشت   آمده تا که بتی قبله ی مردم نشود کعبه از لات و هبل، غرق تألم نشود کعبه خود سنگ نشانیست که ره گم نشود به خداوند، به قرآن و به جان ثقلین قبله ی اصلی عشاق جهان است حسین   زینت دوش نبی کیست، أباعبدالله دین ناب نبوی چیست، أباعبدالله غیر حق فانی و باقیست، أباعبدالله این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست این چه شمعی است که جانها همه پروانه ی اوست #پیامبر_اعظم_ص_بعثت #محسن_ناصحی   چنان که خوانده خداوندت بخوان تو نیز خدایت را چنان که بشنودت تاریخ که آیه آیه صدایت را   اراده کرده برانگیزد خدا صدای تکامل را در انعکاس خودت ریزد طنین غار حرایت را   و ما محمدٌ الّا تو که گل نکرده مگر با تو ازل خروش تو را در خود  ابد صدای رسایت را   جهان هرآینه می سوزد اگر که سایه نیندازی بگیر بر سر این عالم تو سایه سارعبایت را   به راه مانده قیامت را سه سال شعب ابیطالب زمان رسیده که بگذاری درون حادثه پایت را   بنای کفر  براندازی  به فتح مکه بپردازی و تا همیشه برافرازی به روی کعبه لوایت را   هزار لات و هبل از رو هزار بولهب از یک سو نشسته اند چه فرعونها که بشکنند عصایت را   چقدر مثل اباذرها  نشسته دور تو سلمانها بلالها   قَرنی هایت  رها نکرده ردایت را   الا مدینه ی دانایی !  نشسته پشت دریم  امّا اجازه ای که درون آئیم ، اجازه ای که ولایت را...! *در بعثت حضرت رسول اکرم    عصر جهانگير نبوّت رسيد  عيد بزرگ بشريّت رسيد    عيد خدا عيد جهان وجود  عيد قيام است و ركوع و سجود    عيد رسول دوسرا آمده  منجي عالم ز حرا آمده    سيّد افلاك!سلامٌ عليك  خواجۀ لولاك!سلامٌ عليك    اي شده لبريزِ پيام خدا  بخوان، بخوان، بخوان به نام خدا    بخوان، بخوان اي به دو عالم علَم  به نام آنكه آفريده قلم    بخوان كه هستي به تو دارد نياز  بخوان كه خلقت به تو آرد نماز    بخوان كه آغاز پيام‌آوري‌ست  بخوان كه پايان ستم‌گستري‌ست    بخوان كه نابودي نااهل‌هاست  بخوان كه ناكامي بوجهل‌هاست    بخوان كه توحيد كشد ناز تو  بخوان كه عدل است سرافراز تو    بخوان و خود را سپرِ سنگ كن  بخوان و رخساره ز خون رنگ كن    زمين و آسمان پر از نور توست  غار حرا نه! همه جا طور توست    نكته‌به‌نكته روبه‌رو موبه‌مو  آنچه كه بايست بگويي بگو    بگو هو الحيّ و هو الهو، بگو  بگو خدا نيست به جز او، بگو    بگو همه خداپرستي كنيد  ترك گناه و جهل و پستي كنيد    بگو بتان دم از خدا مي‌زنند  خدا، خدا، خدا صدا مي‌زنند    بگو نداي من نداي خداست  بگو كه اين صدا صداي خداست    بگو كه توحيد، نجات شماست  بگو كه اسلام، حيات شماست    ما به تو حكم ازلي داده‌ايم  ما به تو قرآن و علي داده‌ايم    قلب تو از تابش ما منجلي‌ست  پيش تو ما، پشت سر تو علي‌ست    حبيب ما تو اول و آخري  تو بر پيمبران پيام‌آوري    بعد تو پيغامبري نيست نيست  حكم و كتاب دگري نيست نيست    اي ز تو انبيا همه سربلند  كيست كه بعد از تو كند سر، بلند؟    اگرچه بر پيمبران خاتمي  پيشتر از عالمي و آدمي    تو از تمام انبيا برتري  تو يك پيمبرِ علي‌پروري    طلعت تو شمع ره انبياست  وزير تو پادشه انبياست    كيست علي؟ روح در آغوش تو  كيست علي؟ بت‌شكن دوش تو    كيست علي؟ علي‌ست، ما را ولي  كيست علي؟ علي‌ست تو، تو علي    علي بود تمام تفسير تو  علي‌ست شير ما و شمشير تو    جسم تو و جان تو يعني علي  تمام قرآن تو يعني علي    ساقۀ پيكان تو در شست اوست  دست يداللهي ما دست اوست    خيل ملك محو جلال تواَند  شيفتۀ صوت بلال تواَند    بوذر و مقداد، مسلمان توست  جنّت ما عاشق سلمان توست    مهر به درگاه تو باشد مقيم  ماه به انگشت تو گردد دو نيم    هر نفس پاك تو تكبير ماست    حيدر خيبرشكنت شير ماست    روح بشر تشنۀ تعليم توست  خلقت ما يكسره تسليم توست    خيز و به جان و تن عالم بدم  در نفس خستۀ «ميثم»بدم