سایت تحلیلی خبری عصر امروز 9 مهر 1399 ساعت 9:57 http://asremrooz.ir/vdchw6nii23n6zd.tft2.html -------------------------------------------------- عنوان : دعای فرمانده گردان وقتی تیر به سینه‌اش خورد، ‌چه بود؟ -------------------------------------------------- کتاب «نبرد در رقابیه» به خاطرات رزمنده هشت سال دفاع مقدس «نصرالله شفیعی» در عملیات فتح‌المبین می پردازد. متن : به گزارش عصر امروز، کتاب «نبرد در رقابیه» به خاطرات یکی از رزمنده هشت سال دفاع مقدس در عملیات فتح المبین در منطقه رقابیه می پردازد. نویسنده این کتاب «نصرالله شفیعی» که به اهتمام اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس آذربایجان‌شرقی و با همکاری کنگره سرداران و ۲۰۰۰ شهید استان بوشهر و توسط انتشارات «پلاک عشق»  در ۹۲ صفحه و به شمارگان ۵۰۰ جلد در پنج بخش به چاپ رسیده است. بخشی از کتاب: شرایط سختی بود، عده ای در کانال زمین گیر شده بودند و عدهای نیز در پشت خاکریزهای کوتاه اطراف کانال تلاش می کردند خود را از تیررس دشمن دور نگه دارند و به سمت دشمن تیراندازی کنند. من تنها دو نارنجک داشتم و هیچ کاری از دستم ساخته نبود. بقیه با آرپی جی و سلاح های سبک شروع به تیراندازی به سوی دشمن کردند. فرماندهی گروهان، خود بیش از بقیه مشغول تیراندازی بود. چند لحظه ای بیش نگذشت که تیری از مقابل آمد و درست بر سینه‌ فرمانده، بالاتر از قلب او اصابت کرد. در همان لحظه که تیر به سینه او اصابت کرد به جای آه و ناله، فریاد زد: خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار» هیچ وقت این دعای خالصانه که با خون فرمانده ممزوج شده بود از گوشم بیرون نمی رود. لحظه باشکوهی بود و در عین حال دردناک، برای ما که فرمانده عزیزمان را که در طول این مدت با تلاش های زیاد بچه ها را سازماندهی کرده بود و الان در این بزنگاه سخت به او نیاز داشتیم از دست بدهیم. به گزارش دفاع پرس با ما چند متری بیش فاصله نداشت، خواستم خودم را به او برسانم ولی دیدم دوستان او را به سمت ما می آورند تا به پشت جبهه منتقل کنند.